چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم
که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم
بغمزه می رباید دل بابرو می ستاند جان
چه چشمست آن چه ابرو کشته آن چشم و ابرویم
بپیکانش گرانی بر تن بیمار می خواهم
که نتوانند بردن بعد مردن زان سر کویم
نباشد دوختن چاک دلم را در غمت ممکن
اگر سوزن شود بر رشته تن هر سر مویم
سزد گر سر نهد بر پای مژگان مردم چشمم
که بگشادست درهای بلا در عشق بر رویم
چه بختست این که گر یک دم کنم جا پهلوی شمعی
چو سایه می شود پیدا رقیبی هم بپهلویم
فضولی صد بلا زان ماه اگر بینم عجب نبود
که او شوخ بلا انگیز و من رند بلا جویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و عواطف عمیق خود سخن میگوید. او به شدت به کسی که دوستش دارد وابسته است و برای دوستیاش با آن شخص، نسبت به دیگرانی که او را دوست دارند، حس خصومت پیدا کرده است. شاعر از زیبایی همسرش و تأثیر چشمان و ابروانش بر دل و جان خود میگوید و بیان میکند که درد عاشقی برای او قابل تحمل نیست. او به عذاب و مشکلاتی که از عشق میکشد اشاره دارد و حتی میگوید که اگر رقیبی هم در کنارش باشد، این عشق را تحمل میکند. در نهایت، او خود را رند و معشوق را شوخ و بلاانگیز معرفی میکند و میگوید که این وضعیت برای او عادی است.
هوش مصنوعی: من چنان به دوستی این شخص وابستهام و او را دوست دارم که هر کسی غیر از من او را دوست داشته باشد، برایم همچون دشمن خواهد بود.
هوش مصنوعی: با یک نگاهی ملایم، دل را میرباید و با زیباییاش جان را میستاند. چه چشمی دارد آنکه با ابروهایش، جانم را به خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: من میخواهم بر تن بیمارم سنگینی تیر او را بنشانم تا بعد از مرگ نتوانند مرا از آنجا ببرند، از سر کوی او.
هوش مصنوعی: نمیتوانم درد دلام را با غم تو بخیه بزنم، حتی اگر سوزن روی هر تار موی من باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد سرش را بر روی مژگانهایش بگذارد، به خاطر این است که چشمانش درهای سختی و مشکلات عشق را به روی او گشوده است.
هوش مصنوعی: این بخت و اقبالی است که اگر لحظهای کنار شمعی بایستم، سایهای از من پیدا میشود که نشان دهنده حضور رقیبی است که در کنارم قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر من به آن ماه زیبا نگاه کنم و به سر و چشمش توجه کنم، تعجبی ندارد که او با شوخی و جذابیت خود باعث بلا و دردسر شود، در حالی که من همواره در جستجوی چنین بلایی هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش بود آن شبی کز در در آمد بار مهرویم
رخش بوسیدم و لب هم دگرها را نمی گویم
مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا
چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم
کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم
[...]
اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم
چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم
منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم
مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم
اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم
[...]
ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم
به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم
ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب
چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم
حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت
[...]
نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر
که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم
بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان
[...]
چنان زشتم، که ترسم چشم رحمت ننگرد سویم
مگر فردا کشد رنگ خجالت پرده بر رویم
اقامت چون توان کردن، چو آمد نوبت پیری؟
درین میدان قد خم گشته چوگانست و، من گویم!
چنان در بستر افتادگی بر خویش میبالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.