زان پرده میگشاید دل بند نازنینم
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم
دانی به عالم عشق بهر چه بینظیرم
وقتی اگر ببینی معشوق بیقرینم
گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
پیشی گرفت عشقش بر عقل پیش بینم
ای خسرو ملاحت در من نظر مپوشان
زیرا که خرمنت را درویش خوشه چینم
بالای خود میارا کز پا فتاده عقلم
رخسار خو بپوشان کز دست رفت دینم
هر چند آستینت در دست من نیفتاد
لیکن بر آستانت فرسوده شد جبینم
تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم
تا با تو دوست گشتم، فارغ ز حور عینم
گر بخت خفتهٔ من از خواب ناز خیزد
هم با تو میکشم می، هم با تو مینشینم
چون جم مرا فروغی از اهرمن چه پروا
تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر از احساسات شدید و زیباییهای معشوقش صحبت میکند و بیان میکند که عشق او بر عقلش پیشی گرفته است. او همچنین از ناتوانیاش در برابر معشوق و زیباییاش سخن میگوید و از جاذبههای او نمیتواند چشمپوشی کند. از طرفی، عشق او را به آرامش و رهایی از مشکلات دنیا میبرد و دعا میکند که بختش دوباره به او رو کند، تا بتواند در کنار معشوقش زندگی کند و از همنشینی با او لذت ببرد. در نهایت، شاعر به عظمت و حقیقت عشق اشاره میکند که برای او اساسیتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: دل عزیزم از پرده بیرون میآید تا زیبایی چهرهام Hidden نماند.
هوش مصنوعی: میدانی که در دنیای عشق چقدر بیهمتا هستم، وقتی که معشوقم را بدون قرین و همسری میبینی.
هوش مصنوعی: گفتم به خودم نگاه کن و احساساتم را پنهان کنم، اما عشق او فراتر از عقل و دیدگاه من است.
هوش مصنوعی: ای شاه زیبا، لطفا نگاهی به من بینداز، زیرا من درویشی هستم که از خرمن خوشیهایت بهره میبرم.
هوش مصنوعی: بهتر است خود را بالاتر از دیگران نیاوری، چون عقل من به زمین افتاده است. صورت زیبا و دلنشینت را بپوشان، چون ایمان و دینم از دست رفته است.
هوش مصنوعی: اگرچه آستین تو به دست من نیفتاد، اما پیشانیام در برابر تو بر زمین ساییده شد.
هوش مصنوعی: وقتی به در خانهات رسیدم، از بهشت بینیاز شدم و با تو دوست شدم و دیگر به حور و چشمهای زیبایشان فکر نکردم.
هوش مصنوعی: اگر شانس و اقبال من از خواب بیدار شود، با تو همنوشی میکنم و هم در کنار تو مینشینم.
هوش مصنوعی: هرچند که جادو و شیاطینی در دنیا وجود دارند و ممکن است ترسناک به نظر برسند، من به خاطر عشق و زیبایی که در وجودم جریان دارد، ترسی ندارم، چون نام پروردگار و عشق او در دل من ثبت شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از من مکن جدائی ای یار نازنینم
کز دوری تو جانا، با درد دل قرینم
دامن چه میفشانی از من که خاک راهم
از من چه میکشی پا، من کمتر از زمینم
من ذرهام ولیکن سودای مهر دارم
[...]
آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم
سرگشته همچو پرگار در گام اولینم
از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم
گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم
دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است
[...]
چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم
در پرده خجالت، زان روی شرمگینم
از زلف مشکبویان مغزم شود پریشان
تا ریشه کرد در دل آن خط عنبرینم
یک برگ کاه ایشان بی کوه منتی نیست
[...]
بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم
بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم
آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
[...]
تا با کمان ابرو بنشست در کمینم
در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم
هم طرهاش بهم زد طومار صبر و تابم
هم غمزهاش ز جا کند بنیاد عقل و دینم
گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.