گنجور

 
فروغی بسطامی

زان پرده می‌گشاید دل بند نازنینم

تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم

دانی به عالم عشق بهر چه بی‌نظیرم

وقتی اگر ببینی معشوق بی‌قرینم

گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند

پیشی گرفت عشقش بر عقل پیش بینم

ای خسرو ملاحت در من نظر مپوشان

زیرا که خرمنت را درویش خوشه چینم

بالای خود میارا کز پا فتاده عقلم

رخسار خو بپوشان کز دست رفت دینم

هر چند آستینت در دست من نیفتاد

لیکن بر آستانت فرسوده شد جبینم

تا بر درت گذشتم، آسوده از بهشتم

تا با تو دوست گشتم، فارغ ز حور عینم

گر بخت خفتهٔ من از خواب ناز خیزد

هم با تو می‌کشم می، هم با تو می‌نشینم

چون جم مرا فروغی از اهرمن چه پروا

تا اسم اعظم دوست نقش است بر نگینم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

از من مکن جدائی ای یار نازنینم

کز دوری تو جانا، با درد دل قرینم

دامن چه می‌فشانی از من که خاک راهم

از من چه می‌کشی پا، من کمتر از زمینم

من ذره‌ام ولیکن سودای مهر دارم

[...]

کلیم

آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم

سرگشته همچو پرگار در گام اولینم

از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم

گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم

دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است

[...]

صائب تبریزی

چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم

در پرده خجالت، زان روی شرمگینم

از زلف مشکبویان مغزم شود پریشان

تا ریشه کرد در دل آن خط عنبرینم

یک برگ کاه ایشان بی کوه منتی نیست

[...]

بیدل دهلوی

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم

پیشانی عرق ریز برداشت آستینم

بی قدریم برآورد همقدر آتش خس

بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم

آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند

[...]

فروغی بسطامی

تا با کمان ابرو بنشست در کمینم

در خون خویش بنشاند از تیر دلنشینم

هم طره‌اش بهم زد طومار صبر و تابم

هم غمزه‌اش ز جا کند بنیاد عقل و دینم

گاهی به دل کند جا، گاهی به دیده ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه