خوشتر از دانهٔ اشکم گهری پیدا نیست
حیف و صد حیف که اهل نظری پیدا نیست
کسی از سر دل جام خبردار نشد
بیخبر باش که صاحب خبری پیدا نیست
میفروش ار بزند نوبت شاهی شاید
که به غیر از در میخانه دری پیدا نیست
سینهام چاک شد و ضارب خنجر پنهان
پردهام پاره شد و پردهدری پیدا نیست
جر تمنای تو در هیچ دلی مخفی نی
غیر سودای تو در هیچ سری پیدا نیست
آن قدر در خم گیسوی تو دل پنهان است
کز دل گمشدهٔ ما اثری پیدا نیست
تا خط سبز تو از طرف بناگوش دمید
از پی شام سیاهم سحری پیدا نیست
صبر من با لب شیرین تو ز اندازه گذشت
تنگ شد حوصله تنگ شکری پیدا نیست
بر سر کوی تو از حال دل آگاه نیم
در چمن طایر بی بال و پری پیدا نیست
عجبی نیست که سر خیل نظر بازانم
کز تو در خیل بتان خوبتری پیدا نیست
مگر آه تو فروغی ره افلاک گرفت
که امشب از برج سعادت قمری پیدا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به تنهایی و دلتنگی خود اشاره میکند و از نبودن کسی که درک کند و با او همدلی کند، گلایه دارد. او به زیباییهای عشق و دلتنگیاش نسبت به محبوبش اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز نمیتواند جای خالی او و عشقش را پر کند. با استفاده از تصاویری همچون اشک و میخانه، او عمیقترین احساسات خود را بیان میکند و نشان میدهد که چقدر برای وصال محبوبش و درک شدن توسط دیگران تلاش میکند، اما در نهایت به ناامیدی و اشتیاق دست مییابد. در نهایت، اشاره به ماهیت رازآلود و خاص عشق و بینظیری محبوبش دارد.
هوش مصنوعی: قطرهٔ اشکم به زیبایی مانند لُؤلؤ است، اما افسوس که کسی نیست که بتواند این زیبایی را درک کند.
هوش مصنوعی: هیچکس از سر عشق و دل، در مورد حقیقت و واقعیت چیزی نمیداند؛ بهتر است بیخبر بمانی چون کسی نیست که خبر درست و روشنی به تو بدهد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به میفروشی که نوبت به شاهی میرسد، بزن، شاید که جز در میخانه، در دیگری پیدا نشود.
هوش مصنوعی: دلم شکسته و کسی که آسیب رسانده، خنجرش را پنهان کرده است. دیگر کسی نیست تا پردههای دلم را ببیند و دلداریام دهد.
هوش مصنوعی: هیچ دل عاشقی نمیتواند تمایل به تو را پنهان کند و هیچ کسی هم در دلش چیزی جز آرزوی تو ندارد.
هوش مصنوعی: دل ما در خم گیسوان تو گم شده است و به قدری در این زیبایی غرق شدهایم که دیگر هیچ نشانی از دل خودمان پیدا نیست.
هوش مصنوعی: هنگامی که نوار سبز رنگ تو به سمت گوشم وزید، دیگر اثری از صبحانهای که به انتظار شب تیره بودم، دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: صبر و تحمل من به شیرینی لبهایت به حدی رسیده که دیگر تحملم تمام شده است. حوصلهام تنگ شده و دیگر امیدی به پیدا کردن شیرینی و لذت نیست.
هوش مصنوعی: در کنار محل تو، کسی از حال دلم خبر ندارد و در باغ هیچ پرندهای بدون بال و پر دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد که من در جمع کسانی که به زیباییها نگاه میکنند، قرار دارم چون در میان تمام زیباییها، تو بهترین و زیباترین هستی.
هوش مصنوعی: شاید ناله تو آنقدر اثرگذار بوده که نورش به آسمانها رسیده و به همین خاطر امشب در آسمان، نشانهای از خوشبختی دیده نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مه من شام غمت را سحری پیدا نیست
آه ازین غم که ز مهرت اثری پیدا نیست
بر تو گر من نگزینم دگری نیست عجب
چه کنم در همه عالم دگری پیدا نیست
دل شد آواره و زد عشق تو آتش در تن
[...]
شب یلدای غمم را سحری پیدا نیست
گریههای سحرم را اثری پیدا نیست
هست پیدا که به خون ریختنم بسته کمر
گرچه از نازکی او را کمری پیدا نیست
به که نسبت کنمت در صف خوبان کانجا
[...]
آه کز اهل محبت اثری پیدا نیست
زآنهمه سوخته جانان شرری پیدا نیست
نه ز آغاز خبر دارم و نه از انجام
منزل دور مرا پا و سری پیدا نیست
لاله ها را ز سر داغ سیاهی برخاست
[...]
عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست
وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست
بخدنگم چوزدی سینه گرمم مشکاف
که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست
شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.