خواهم ز داغ عشق لباسی به بر کنم
الماس کو که ابرة این آستر کنم
ای ناله بیرفیق به جنگ اثر متاز
صبری که آه سوخته را هم خبر کنم
بر اوج شعله جلوة پروازم آرزوست
کو آتشی که تربیت بال و پر کنم
بی گریه پرتوی ندهد صبح طالعم
کو خون که روغنی به چراغ سحر کنم
معشوق مبتذل شود از یک نگاه گرم
نگذاشت غیرتم که در آن دل اثر کنم
فیّاض نامهای که نویسم به نزد یار
از شوق سر نکرده قلم گریه سر کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر یک احساس عمیق عاشقانه و ناامیدی شاعر نسبت به عشق و وصال معشوق است. شاعر از لذتهای ناشی از بوسه و نزدیکی به معشوق سخن میگوید و به توصیف شبهایی میپردازد که با یاد معشوق روشن و دلنواز میشود. او خود را در مقام خاکساری برای معشوق قرار میدهد و میخواهد به نوعی تسلیم و فدای عشق او شود. همچنین، شاعر به تلخی و درد درونی ناشی از عشق و جنون اشاره میکند و از اینکه نمیتواند به راحتی از این احساسات رها شود، احساس ناامیدی دارد و خود را از دسیسهها و فریبهای دنیا جدا میکند.
هوش مصنوعی: میخواهم از احساس عمیق عشق، لباسی برای خود بسازم که همیشه درخشان و ارزشمند باشد، مانند الماس. امیدوارم بتوانم این لایه ظاهری را به گونهای بهبود بخشم که به آن زیبایی و شکوه ببخشد.
هوش مصنوعی: ای نالهای که بیهمراهی به جنگ میکنی، نترس از تأثیر خود. صبوری دارم که حتی میتوانم خبر آتشسوزی دل را نیز برسانم.
هوش مصنوعی: در اوج آتش درخشش آرزوهای پروازم وجود دارد، آتشی که از آن میتوانم بال و پر بگیرم و پرواز کنم.
هوش مصنوعی: برای صبحی روشن و خوب، باید از غم و اندوه گذشت و به یاد آورد که هیچ چیز بدون اشک و رنج به دست نمیآید. میخواهم با خون و جراحتهای قلبم، روشنایی و روشنی را به زندگیام بیاورم.
هوش مصنوعی: اگر فقط با یک نگاه گرم به معشوق نگریسته شود، او بیارزش و مبتذل میشود و در این حال غیرتم اجازه نمیدهد که احساسات و تاثیرات دلم را به او نشان دهم.
هوش مصنوعی: وقتی که برای یارم نامهای مینویسم، از شدت شوق چنان غمگین میشوم که قلم را به جای نوشتن، اشک میزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
گستاخوار بر سر کویش گذر کنم
لبیک عاشقی بزنم در میان کوه
وز حال خویش عالمیان را خبر کنم
جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم
[...]
تاذکر همتت به جهان در سمر کنم
گوش فلک ز مدحت تو پر گهر کنم
نی پای آن که از سر کویت سفر کنم
نی دست آنکه دست به زلف تو در کنم
چندین شبم گذشت به کنج خراب خویش
ممکن نشد که لوح صبوری ز بر کنم
ماهی متاع صبر کنم جمع و ز آب چشم
[...]
روزی کزین سراچه سفلی گذر کنم
وانگه به سوی عالم علوی سفر کنم
کرّوبیان عرش و مقیمان قدس را
از درد خویش و حسن تو یک یک خبر کنم
از گریه فرش را همه در موج خون کشم
[...]
گفتم که یک شبی سوی جانان گذر کنم
دزدیده در جمال رخ او نظر کنم
دلبر اگرچه از من بیچاره غافلست
او را ز حال زار دل خود خبر کنم
باشد که پای بوس زنم افتد اتّفاق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.