گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیاض لاهیجی

چو بلبل خاطرم از گفتن بسیار نگشاید

زبان بستم که قفل سینه از گفتار نگشاید

ز دین برگشته را از کفر هم کامی نشد حاصل

گره کز سبحه در دل ماند از زنّار نگشاید

نسیمت گر به گلشن وا کند دکّان عطّاری

ز خجلت غنچه رخت خویشتن از بار نگشاید

پریشان خودم دارد سر زلفی که از غیرت

متاع خویش در هر کوچه و بازار نگشاید

به این آشفتگی‌ها همّت فیّاض را نازم

که یک ساعت گره از گوشة دستار نگشاید