گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگشاید

گر کاندر دل یاری ست از اغیار نگشاید

رو، ای باد و تماشا دیگران را بر بسوی گل

که ما را غنچه پر خون است، در گلزار نگشاید

چه طالع دارم این کز آسمان یک کاروان غم

که آید بر زمین، جز بر دل من بار نگشاید

مرا در کار خود کند است دندان، زان ترش ابرو

بدین دندان که من دارم گره از کار نگشاید

اسیر کفر گیسوی صنم چون برهمن باید

که گر رگهای او بگسلد گره زنار نگشاید

زند بسیار لاف زهد و تقوی پارسا، لیکن

همان بهتر که چشم خود در آن رخسار نگشاید

به جرم عشق اگر کافر کنندم خلق گو، می کن

مرا باری زیان هرگز به استغفار نگشاید

چه ساعت بود آن کاندر رخ او سرخ شد چشمم

که جز خون هر دمی زین دیده بیدار نگشاید

دل خود با در و دیوار خالی می کند خسرو

بمیرد گر غم خود با در و دیوار نگشاید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فضولی

گره از کار من جز نالهای زار نگشاید

نبندم ناله را ره تا گره از کار نگشاید

ز مژگان چشم دارم در رهت خون دلم ریزد

گل امیدواری آه اگر زین خار نگشاید

بچشم و دل گشودم راز عشق او شدم رسوا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فضولی
صائب تبریزی

به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید

گل این باغ، دفتر در حضور خار نگشاید

شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد

الهی هیچ کافر مهر ازین طومار نگشاید؟

هوادار سر زلف صنم چون شمع می باید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ابوالحسن فراهانی

به افسون بخت من چین از جبین یار نگشاید

بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید

چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش

که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید

همین فرق است از منصور تا من که آن چنان خوارم

[...]

فیاض لاهیجی

چو بلبل خاطرم از گفتن بسیار نگشاید

زبان بستم که قفل سینه از گفتار نگشاید

ز دین برگشته را از کفر هم کامی نشد حاصل

گره کز سبحه در دل ماند از زنّار نگشاید

نسیمت گر به گلشن وا کند دکّان عطّاری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه