به افسون بخت من چین از جبین یار نگشاید
بلی از هر نسیمی گل درین گلزار نگشاید
چنان بگرفته در آغوش چشمم نقش رخسارش
که از یکدیگر او را مژده دیدار نگشاید
همین فرق است از منصور تا من که آن چنان خوارم
که بهر سوختن هم کس مرا از دار نگشاید
زمن هر ذره خواهان غم و ترسم که چون جایی
هجوم مشتری شد کاروانی بار نگشاید
هوسناکان وصال دوست می جویند عاشق را
سرت گردم، گره بر کار زن تا کار نگشاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به پهلوهای عشق و غم میپردازد. شاعر از بخت نامساعد و جدایی از محبوب سخن میگوید و بیان میکند که به هر نسیمی امیدی در دل ندارد. او آنچنان در عشق غرق شده که نمیتواند از معشوق خود جدا شود. شاعر در مقایسه با منصور، خود را حقیر میبیند و به این نکته اشاره میکند که حتی در سختیها و آلام، کسی نیست که به او کمک کند. او حس میکند که غم و ترس از او جدا نمیشوند و در این مختصات، از جستجوی وصال معشوق سخن میگوید و در نهایت به این نتیجه میرسد که باید تلاش کند تا راهی برای حل مشکلات به دست آورد.
هوش مصنوعی: بخت من به نحوی است که هرگز چهره یار با لبخند باز نمیشود. به راستی که در این باغ، حتی با کوچکترین نسیمی، گلها شکوفا نمیشوند.
هوش مصنوعی: چهره محبوبم چنان در آغوش چشمانم جای گرفته است که انگار هیچ چیز نمیتواند او را از من جدا کند و از یکدیگر خبر دیدار نخواهند داد.
هوش مصنوعی: تنها تفاوت من با منصور این است که او در مقام و قدرتی بوده و من به حدی ذلیل و خوار شدهام که حتی برای سوزاندن هم کسی نیست که مرا از دردسر نجات دهد.
هوش مصنوعی: از من هر ذرهای به دنبال غم و ترس است، زیرا زمانی که هجومی از مشتری رخ دهد، هیچ کاروانی بار نخواهد گشود.
هوش مصنوعی: عاشقان به دنبال رسیدن به محبوب خود هستند، اما من عاشق تو هستم و نمیخواهم در کار تو مشکلی به وجود آید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی کاو عاشق روییست در گلزار نگشاید
گر کاندر دل یاری ست از اغیار نگشاید
رو، ای باد و تماشا دیگران را بر بسوی گل
که ما را غنچه پر خون است، در گلزار نگشاید
چه طالع دارم این کز آسمان یک کاروان غم
[...]
گره از کار من جز نالهای زار نگشاید
نبندم ناله را ره تا گره از کار نگشاید
ز مژگان چشم دارم در رهت خون دلم ریزد
گل امیدواری آه اگر زین خار نگشاید
بچشم و دل گشودم راز عشق او شدم رسوا
[...]
به هر نامحرمی عاشق لب اظهار نگشاید
گل این باغ، دفتر در حضور خار نگشاید
شکایت نامه ما سنگ را در گریه می آرد
الهی هیچ کافر مهر ازین طومار نگشاید؟
هوادار سر زلف صنم چون شمع می باید
[...]
چو بلبل خاطرم از گفتن بسیار نگشاید
زبان بستم که قفل سینه از گفتار نگشاید
ز دین برگشته را از کفر هم کامی نشد حاصل
گره کز سبحه در دل ماند از زنّار نگشاید
نسیمت گر به گلشن وا کند دکّان عطّاری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.