گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
فیاض لاهیجی

ز عریانی نیندیشم اگر عالم خطر باشد

که شمشیریم و بر اندام ما جوهر سپر باشد

امید زورقم خواهد گر انباری به دریایی

که در وی از خطر هر قطره دریای دگر باشد

به مطلب نارسایی‌ها مرا نزدیکتر دارد

که پس افتادة این کاروانی پیشتر باشد

چرا افتادگی معراج نبود سربلندی را؟

که کمتر را چو سنجی در حقیقت بیشتر باشد

محبت شکوة کس در قلم نتواند آوردن

هلاهل بر سر این خوان حسرت نیشکر باشد

مرا در خاک و خون می‌بینی و احوال می‌پرسی!

چرا از حال خود کس اینقدرها بی‌خبر باشد

برای مطلبی هر کس گذر در ورطه‌ها دارد

خطر در بحر می‌دانند و در آبش گهر باشد

درین معمورة وحشت ندیدم گوشة امنی

مگر امنیتی در زیر دیوار خطر باشد

رفیقان را به هم شرطست در ره متفّق بودن

از آن با خضر نتوانست موسی همسفر باشد

ندارد تاب حمل نامة پرشکوة عاشق

مگر مرغی که چون پروانه خصم بال و پر باشد

نکردی شعله وش انداز بال افشانی فیّاض

چو اخگر مردة خاکستری، خاکت به سر باشد