دلم امشب که ز تیغ تو جراحت دارد
تکیه بر بستر خون کرده و راحت دارد
مژده ای صبر که از نشئة تاثیر امشب
چهرة صاف دعا رنگ اجابت دارد
بیرخ دوست بود دیدة ما در بر دل
جام آن شیشه که خونابة حسرت دارد
تا سر کوی تو بازار متاع هوس است
خجل آن کس که چو من جنس محبت دارد
ناصح من شده فیّاض چه بیدردست او
دلی از دست ندادست و فراغت دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد
دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد
هر کجا ماه رخی در نظرم می آید
نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد
بینوائی که گدای سر کوی تو بود
[...]
صاحب روی نکو منصب دولت دارد
خاصّه خوبی که نشانی ز مروّت دارد
این همه لطف که در ناصیهٔ خورشید است
ذرّهای نیست ز حسنی که جمالت دارد
گر کسی پیش بتی سجده کند عیب مکن
[...]
مرهم زخم مرا شور محبت دارد
پنبه داغ مرا صحبت قیامت دارد
نیست در آب حیات و دم جان بخش مسیح
این گشایش که دم تیغ شهادت دارد
خرد شیشه دل از سنگ خطر می ترسد
[...]
سیدا میل دلم جانب خلوت دارد
جغد در منزل خود خواب فراغت دارد
خامه بی هنران روی به زینت دارد
سخن بیخبران رنگ حقیقت دارد
غنچه از نسبت لعل تو نزاکت دارد
نمک از پهلوی حسن تو ملاحت دارد
از دل خون شدهٔ من چه نشان می طلبی
آنقدر گم شده در عشق که شهرت دارد
می دهد داد ملاحت ز تبسم لعلش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.