پردهٔ دیدهٔ من نقش خیالت دارد
دل شوریدهٔ من شوق وصالت دارد
هر کجا ماه رخی در نظرم می آید
نیک می بینم و حسنی ز جمالت دارد
بینوائی که گدای سر کوی تو بود
بر سلاطین جهان جاه و جلالت دارد
جان فدا کردم و سر در قدمت افکندم
از چنین بندگی ای بنده خجالت دارد
ساقیا ساغر می ده که لبم بی لب جام
به سر جملهٔ مستان که سلامت دارد
برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
توچه دانی که دل از عشق چه حالت دارد
نعمت الله سخنش آب حیاتی است روان
روح بخشد چه نصیبی ز زلالت دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر به توصیف عشق و محبوبش پرداخته و میگوید که خیال محبوب در ذهن او نقش بسته و دلش شوق وصالی عمیق دارد. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر کسی در کوی او گدایید، جایگاه والایی دارد. شاعر همچنین از خودستایی عشق و بندگی سخن میگوید و به احساس مستی ناشی از عشق اشاره میکند. در پایان، به نعمت کلامی که به روح جوانی میبخشد، اشاره میکند و از آن به عنوان آب حیات یاد میکند.
هوش مصنوعی: چشم من تصویری از تو را نشان میدهد و دل پر از آشفتگیام آرزوی وصالت را در سر دارد.
هوش مصنوعی: هر جایی که چهرهای چون ماه را ببینم، همه چیز را زیبا و دلنشین مییابم و زیباییات در آن تاثیر دارد.
هوش مصنوعی: بینوایی که در برابر تو و در گوشهای از کوی تو در حال گدایی بود، اکنون در میان سلاطین جهان از مقام و عظمت برخوردار است.
هوش مصنوعی: من برای تو جانم را فدای تو کردهام و سر خود را به پای تو نهادهام، اما از این نوع بندگی و خدمت، باید خجالت بکشم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفا جامی پر از شراب به من بده، زیرا لب من به لب جام نمیرسد. سلامتی مستان را خواستارم.
هوش مصنوعی: برگرد و برو، ای عقل، زیرا من در حالت مستی هستم و تو در غفلت. تو چه میدانی که دل در عشق چه حالاتی را تجربه میکند؟
هوش مصنوعی: سخنان نعمت الله مانند آب حیات هستند که روح را تازه و سرزنده میکنند و هر کس از پاکی و زلالی این سخنان بهرهای میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحب روی نکو منصب دولت دارد
خاصّه خوبی که نشانی ز مروّت دارد
این همه لطف که در ناصیهٔ خورشید است
ذرّهای نیست ز حسنی که جمالت دارد
گر کسی پیش بتی سجده کند عیب مکن
[...]
مرهم زخم مرا شور محبت دارد
پنبه داغ مرا صحبت قیامت دارد
نیست در آب حیات و دم جان بخش مسیح
این گشایش که دم تیغ شهادت دارد
خرد شیشه دل از سنگ خطر می ترسد
[...]
دلم امشب که ز تیغ تو جراحت دارد
تکیه بر بستر خون کرده و راحت دارد
مژده ای صبر که از نشئة تاثیر امشب
چهرة صاف دعا رنگ اجابت دارد
بیرخ دوست بود دیدة ما در بر دل
[...]
سیدا میل دلم جانب خلوت دارد
جغد در منزل خود خواب فراغت دارد
خامه بی هنران روی به زینت دارد
سخن بیخبران رنگ حقیقت دارد
غنچه از نسبت لعل تو نزاکت دارد
نمک از پهلوی حسن تو ملاحت دارد
از دل خون شدهٔ من چه نشان می طلبی
آنقدر گم شده در عشق که شهرت دارد
می دهد داد ملاحت ز تبسم لعلش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.