گنجور

 
فصیحی هروی

در فراق شعله خاکستر نشینم کرده‌اند

اخگری بودم نفس خامان چنینم کرده‌اند

هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی می‌دهد

در سموم‌آباد حرمان خوشه‌چینم کرده‌اند

خنده‌ام وز بخت خرم با لب گل زاده‌ام

بی‌سبب زندانی چین جبینم کرده‌اند

دست رنج ناله‌ام در راه غم ضایع نشد

حیرتی بودم نگاه واپسینم کرده‌اند

گر فصیحی کج نمایم راست‌کرداریم بین

راست دانان زین سپس نقش نگینم کرده‌اند

 
sunny dark_mode