گنجور

 
فصیحی هروی

در فراق شعله خاکستر نشینم کرده‌اند

اخگری بودم نفس خامان چنینم کرده‌اند

هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی می‌دهد

در سموم‌آباد حرمان خوشه‌چینم کرده‌اند

خنده‌ام وز بخت خرم با لب گل زاده‌ام

بی‌سبب زندانی چین جبینم کرده‌اند

دست رنج ناله‌ام در راه غم ضایع نشد

حیرتی بودم نگاه واپسینم کرده‌اند

گر فصیحی کج نمایم راست‌کرداریم بین

راست دانان زین سپس نقش نگینم کرده‌اند

 
 
 
فیاض لاهیجی

عندلیب گلشنم گلخن نصیبم کرده‌اند

بخت بد بنگر! چنان بودم چنینم کرده‌آند

در ازل چون طرح دریا ریختند از اشک من

موج این دریا ز چین آستینم کرده‌اند

دست بر دستم نکویان پرورش‌ها داده‌اند

[...]

سیدای نسفی

تا به زلف خویش خوبان هم‌نشینم کرده‌اند

تیره‌بختان شهریار ملک چینم کرده‌اند

ماتم فرهاد و مجنون برد بیرونم ز شهر

داغ‌های لاله‌ها صحرانشینم کرده‌اند

نوخطان دامان زلف خود به دستم داده‌اند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
طغرل احراری

مهر عشقش در ازل خط جبینم کرده‌اند

نام مجنون را ازآن نقش نگینم کرده‌اند

حلقه پرپیچ و تاب نذر زلفش دل ربود

همچو اسکندر که با ظلمت قرینم کرده‌اند

یاد دادن از وجود آن دهن وهم است و بس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه