عمریست تا به درد محبت فسانهایم
چون سایه ز آفتاب طرب بر کرانهایم
چون زلف بس که مست پریشانی خودیم
در بند یک خرام نسیم بهانهایم
بر مصر دام و شهر قفس کم گذشتهایم
ما مرغ روستایی این آشیانهایم
بوسیم دست و پای چه دشمن چه دوست را
در دیر و کعبه هم در و هم آستانهایم
با ناقصان خوشیم که منت نمینهند
بر هیچ کس که کامل این کارخانهایم
چون از هجوم شوق صد آغوش گشتهایم
گرنه به دست شاهد اندوه شانهایم
بیکار نیستیم فصیحی درین دیار
محنت ستان و نالهفروش زمانهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
می درفگن به جام که مست شبانهایم
ما را سهگانه ده که درین ره یگانهایم
زان جام آبگینه به رغم زمانه زود
آبی بده که تشنه به خون زمانهایم
از زلف و خال، دانه و دامی بساز از آنک
[...]
ما گرچه در بلندی فطرت یگانهایم
صد پله خاکسارتر از آستانهایم
دیدیم اگرچه سنگ در او بارها گداخت
ما غافل از گداز درین شیشه خانهایم
در گلشنی که خرمن گل میرود به باد
[...]
برکنده از حیات، باندک بهانه ایم
دندان کرم خورده کام زمانه ایم
گردیده پرده هنر ما، وجود ما
ز آن قدر ما نهفته، که خود در میانه ایم
امروز در بساط جهان، نیست خوشدلی
[...]
ما بنده طریقت این آستانه ایم
در خانه فناش خداوند خانه ایم
چونانکه قطره غرق یم بیکرانه ایم
عشق ولی چو مرغ و من و دل دو دانه ایم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.