گنجور

 
بابافغانی

جان شهید عشق بجانان سپرده به

هر زنده یی که کشته او نیست مرده به

بی داغ آرزوی تو اصحاب درد را

نام و نشان ز صفحه ی هستی سترده به

از سبحه گر مراد نه تکبیر ذکر اوست

گر عقد گوهرست یقین ناشمرده به

هر کس که جان بدوستی گلرخی نداد

نامش میان اهل محبت نبرده به

فریاد بلبلی که شود گرم ازو گلی

در گوش اهل درد ز وعظ فسرده به

هر جام می که نوش لبی امتحان نکرد

گر آب زندگی بود آن می نخورده به

ای شاه عاشقان چو رسی بر بساط قرب

پایت بخون کشته فغانی فشرده به