بیا که ساقی ما بی نقاب جلوه نمود
ببین در آینه ی جام چهره ی مقصود
سزد که پیر خرابات جرم ما بخشد
به آب چشم صراحی و سوز سینه ی عود
ز هر دری که درآید همای دولت عشق
نشان بخت بلندست و طالع مسعود
دلی که بی خبر از اصل جوهر نظرست
اگر در آینه ی جان کند نظاره چه سود
تو آن گلی که جهانی درین چمن هر دم
نسیم لطف تو می آرد از عدم به وجود
ازین شراب که لعلت بمی پرستان داد
بیکدو ساغر دیگر نهند سر بسجود
خوش آنکه مست بخاک درت سپارم جان
نهاده در قدمت چهره ی غبارآلود
ز خیل فتنه چو خیزد غزال مشکینی
شکار غمزه ی صید افگن تو خواهد بود
فغانی از نظر یار همچو نرگس مست
شبی نرفت که بی ساغر طرب نغنود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود
چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود
خدای را بستودم، که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
[...]
همی روی و من از رفتن تو ناخشنود
نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود
مرو که گر بروی باز جان من برود
من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود
مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
[...]
از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود
که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟
هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت
چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود
چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را
[...]
خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود
هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود
نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد
پرندهای بهاری ز بوستان بربود
ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ
[...]
ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود
بدین بشارت فرخنده شاد باید بود
نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد
ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود
به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.