بنده ئی کز چو تو شاهی بوی اعزاز رسد
بر مه و مهرش ازینمرتبه صد ناز رسد
آسمان کرد بسی جهد و بجاهت نرسید
کی بدان مسند والا بتک و تاز رسد
دشمنی کز ره کین با تو در آید بمصاف
از تنش طایر جانرا گه پرواز رسد
عهدها کرد فلک با تو بهر وعده که داد
واندر آنست که آن وعده بانجاز رسد
بود در کوره تب پیکرم از شوشه زر
که بدو ضربت پتک و برش گاز رسد
کرمت پرسش من کرد و گر نه چه محل
چون منی را که بگوشم ز تو آواز رسد
نرسد تا به ابد صدمت انده بدلی
که ز الطاف توأش مونس و دمساز رسد
تو بمانی که بر اورنگ شهی تا گه حشر
نه همانا که نظیر تو سرافراز رسد
مرغ جانم چه شود گر بپرد چون کرمت
هست ضامن که دگر باره بمن باز رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناصر دولت و دین شاه ابوبکر علی
که بحال دل محنت کش ما باز رسد
شک ندارم که بمن از پس این مکرمتش
چون ازین پیش صد اکرام و صد اعزاز رسد
دل دریا صفت او چو زند موج سخا
[...]
کیست کز جهد به آن انجمن ناز رسد
سرمهگردیم مگر تا به تو آواز رسد
درخور غفلت دل دعوی پیدایی ماست
همه محویمگر آیینه به پرداز رسد
حذر ای شمع ز تشویش زبانآرایی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.