ایدل مده ببند سر زلف یار دست
مارست زلف یار مبر سوی مار دست
بر عهد دلبران نتوان استوار بود
ایدل بعهدشان ندهی زینهار دست
دارم بدست بوس وی امیدها و لیک
بی زر نمیدهد بت سیمین عذار دست
در نرد دلبری رخ او مهر و ماه را
ده خصل طرح داده و بر ده هزار دست
در آرزوی آنکه ز گلزار عارضش
چینم گلی گرفت مرا خار خار دست
گر عاشقی حذر مکن از طعنه رقیب
بی گل نشیند آنکه بپوشد ز خار دست
مائیم در هوای سهی سرو قامتت
بر سر زنان همیشه بسان چنار دست
در تاب آفتاب غم از پا در آمدم
ایسرو سایه ور ز سرم بر مدار دست
جان در میان بحر غم افتاد و باک نیست
گر خواهدم رسید بلب یا کنار دست
برد است در هوای گلستان عارضت
چشمم بگاه گریه ز ابر بهار دست
از خون دل نگار کنم چشم خویش را
باشد که گیرد ابن یمین را نگار دست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بگشاد عشق روی تو چون روزگار دست
دست غمت ببست مرا استوار دست
در پای محنت تو از آن دست می زنم
تا برنگیری از سر من دل افکار دست
پیش لبت به کدیه یک بوسه هر شبی
[...]
دوشم گرفت از سر مستی نگار دست
گفتم مدار زحمت و از من بدار دست
گفتا چرا ملول شدی از گرفت من
گفتم از این سبب که ندارم به یار دست
عهدی کنیم تازه که در عهد عشق او
[...]
از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
ای ساقیی که توبه ما را شکسته ای
زنهار از شکسته نوازی مدار دست
ریزند می چو شیشه مگر در گلوی من
[...]
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست
گل رنگ کرده باز به خون هزار دست
آب از نگار رنگ برد وین عجب که گل
از آب ابر بسته چنین در نگار دست
از حرص چیدن گل شاید که در چمن
[...]
شد جان و هوش و صبر و خرد را ز کار دست
مشکل دهد دگر به هم این هر چهار دست
دست ای سبو مکش ز حریفان درین خمار
تا عهد کهنه تازه نمایم بیار دست
دادم ز دست حلقهٔ درگاه کعبه را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.