گنجور

 
ابن یمین

ای ترک پریچهره از آن جام شبانه

در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه

گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان

بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه

جان بر طبق شوق نهم پیش تو روزی

کائی بصبوحی بر من مست شبانه

چون آینه رخ از رخ زیبات نتابم

گر اره نهد بر سرم ایام چو شانه

با حسن تو و عشق من از وامق و عذرا

هر قصه که گویند بود جمله فسانه

چون عشق تو در حجره دل صدر نشین شد

گر خواست خرد ور نه برون رفت ز خانه

هست ابن یمین از می عشق تو چنان مست

کاوازه تسبیح نداند ز ترانه

مشغول بیاد تو چنانست که گوشش

جز نام تو می نشنود از چنگ و چغانه

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای خواجه عمید زَمَن و فخر زمانه

ای صاحب آزاده و زیبا و یگانه

مر فضل تو را نیست پدیدار کرانه

تو زنده و فضل تو در آفاق فسانه

مولانا

رندان همه جمعند در این دیر مغانه

درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه

خون ریزبک عشق در و بام گرفته‌ست

و آن عقل گریزان شده از خانه به خانه

یک پرده برانداخته آن شاهد اعظم

[...]

اوحدی

سر در کف پایت نهم، ای یار یگانه

روزی که درآیی ز درم مست شبانه

در صورت خوبان همه نوریست الهی

از شمع رخت می‌زند آن نور زبانه

با چشم تو یک رنگ چو گشتیم به مستی

[...]

ابن یمین

شیرین بتم ایخسرو خوبان زمانه

در عشق تو گشتیم چو فرهاد فسانه

تا غمزه مست تو کمان ساخت ز ابرو

شد تیر بلا را دل عشاق نشانه

سوز دل من شعله زد از اشک دمادم

[...]

خواجوی کرمانی

دی آن بت کافر بچه با چنگ و چغانه

می رفت بسر وقت حریفان شبانه

بر لاله زنیلش اثر داغ صبوحی

بر ماه ز مشکش گره جعد مغانه

یاقوت بمی شسته و آراسته خورشید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه