گنجور

 
ابن یمین

نگارم ار بگذارد ز رخ نقاب فرو

شود ز خجلت رخسارش آفتاب فرو

بطاق ابروی او ماه نو چو در نگرد

همانزمان که در آید رود ز تاب فرو

پر غراب نگویم بزلف او ماند

که دید ریخته مشک از پر غراب فرو

ز شرم غالیه گون خط او چو نیلوفر

بنفشه سر برد از خوی تر بآب فرو

فرو شدست سر عقل من ز شوق لبش

بلی شود همه کس را سر از شراب فرو

ز تاب آتش هجرش چکید خون ز دلم

چکد هر آینه خونابه از کباب فرو

مجوی از دل ابن یمین شکیب از آنک

نوشته اند خراج از ده خراب فرو

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

عرق چکیده ز رویش ز آفتاب فرو

چنانکه از ورق گل چکد گلاب فرو

خطت چو سنبل مشگین بود سحرخیزی

گرفته هر طرفش نور آفتاب فرو

برآمدی چو مه چارده بگوشه ی بام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه