گنجور

 
ابن یمین

بر گل سیراب سنبل را چو جولان میدهد

بلبل طبع مرا یاد از گلستان میدهد

چون نبات از شکر میگونش سر بر میزند

خضر پنداری نشان از آبحیوان میدهد

مشک بر کافور میبیزد صبا از زلف او

زان چو انفاس مسیحا راحت جان میدهد

تا بماند تازه گلبرگ رخش در باغ حسن

چشمم آبش از هوا چون ابر نیسان میدهد

گر بجانی میفروشد یکنظر جانان من

شاهد حال است روی او که ارزان میدهد

در سر ابن یمین هست آنکه جان پا شد بر او

زنده دل آنکس که جان در پای جا نان میدهد

سهل باشد جان بتلخی دادنم فرهاد وار

گر لب شیرین او بختم بدندان میدهد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode