آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او
روشن کنیم دیده به خاک سرای او
او سر ز ناز خویش نیارد به ما فرود
ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او
او را به جای ما به غلط گر کسی بود
ما را کسی نبود و نباشد به جای او
او گر جفا و جور کند بر دلم چه باک
ما دل نهاده ایم به جور و جفای او
او گر رضای خاطر ما را نگه نداشت
ما بنده ایم خاطر ما و رضای او
او گر گدای درگه خود را ز در براند
آیا کجا رود ز در او گدای او
او گلبنی است تازه ز گلشن سرای جان
ابن حسام بلبل دستان سرای او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شب مست یار بودم و در های های او
حیران آن جمال خوش و شیوهای او
گه دست میزدم که زهی وقت روزگار
گه مست میفتادم بر خاک پای او
هفت آسمان ز عشق معلق زنان او
[...]
روشن رهی که قبله بود انتهای او
آزاد بندهای که شود کعبه جای او
از زمزم آب خورده و چون آب در مقام
آسوده و حریم حرم متکای او
محراب چار رکن که دارالامان اوست
[...]
هر بامداد بر در خلوت سرای او
اصحاب صف زده به هوای لقای او
هر یک به جای خود متمکن نشسته اند
یارب چه حال شد که تهی ماند جای او
او نیست زان قبیل که دست جفای چرخ
[...]
هرگز دلم ملول نگشت از جفای او
تا زنده ام خوشم چو بمیرم فدای او
آن گل نهاده در ره من صد هزار خار
من خار راه رفته بمژگان برای او
از عمر بیوفای خودم در عجب که چون
[...]
دل، خانه ایست، یاد خدا کدخدای او
سرد از محبت همه گشتن هوای او
سقفش شکستگی و، زمینش فتادگی
از چار موج حادثه دیوارهای او
طرحش، بهم برآمدگی؛ نقش، سادگی؛
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.