آن سرو ناز کو که ببوسیم پای او
روشن کنیم دیده به خاک سرای او
او سر ز ناز خویش نیارد به ما فرود
ما چون بنفشه سر بنهاده به پای او
او را به جای ما به غلط گر کسی بود
ما را کسی نبود و نباشد به جای او
او گر جفا و جور کند بر دلم چه باک
ما دل نهاده ایم به جور و جفای او
او گر رضای خاطر ما را نگه نداشت
ما بنده ایم خاطر ما و رضای او
او گر گدای درگه خود را ز در براند
آیا کجا رود ز در او گدای او
او گلبنی است تازه ز گلشن سرای جان
ابن حسام بلبل دستان سرای او