گران جانی مکن جانا و بشنو
مکن تکیه برین چرخ سبک رو
میفکن عشرت امشب به فردا
که روز نو بیارد روزی نو
چو نتوان خورد بیش از روزی خویش
رها کن تا توانی این تک و دو
بقا و ملک اگر پاینده بودی
که دادی تخت کیخسرو به خسرو
تو چون طبل تهی دایم بفریاد
زمانه می زند طبل روا رو
دلا بیرون شو ار کاری نداری
برون شو بایدت از خود برون شو
غلام همت آنم که پیشش
نسنجد حشمت دنیا به یک جو
شب ار در زاویه نبود چراغت
بمان تا مشعل ماه افکند ضو
بس است ابن حسام اینک که افتاد
ز مهر ماه رویان بر تو پرتو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ما پیامی از عدم وابستگی به دنیا و مسائلی از قبیل ثروت و مقام میدهد. شاعر از معشوقهاش میخواهد که به زیباییهای لحظه حال توجه کند و اینکه نباید برای آیندهای نامشخص شب را فدای روز کند. او تأکید میکند که اگر نتوانیم بیش از نیاز روزانهمان داشته باشیم، بهتر است زندگی را با آرامش بگذرانیم و به چیزهای بیارزش دنیا اهمیت ندهیم. شاعر همچنین میگوید که زندگی از ناملایمات پر است و باید از خود رها شویم تا به حقیقت زندگی پی ببریم. در نهایت، تأکید بر همت و تلاش در زندگی است تا ارزشهای واقعی را بشناسیم.
هوش مصنوعی: عزیزم، بیهوده خودت را خسته نکن و به این جهان بیثبات وابسته نشو.
هوش مصنوعی: امشب را به خوشی و شادی بگذران، چرا که فردا روزی تازه و جدید خواهد آمد و فرصتهای نوینی را به همراه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی بیشتر از روزی که در اختیار داری مصرف کنی، پس بهتر است که این اندک را که داری رها کنی و به دنبال فرصتهای بهتر بگردی.
هوش مصنوعی: اگر ملک و سلطنت جاودانه بود، چرا تخت کیخسرو را به خسرو دادهای؟
هوش مصنوعی: تو مانند طبل توخالی هستی که دائماً صدای خود را به گوش زمانه میرسانی، اما درونت خالی است و فقط صدای زنگ میزنی.
هوش مصنوعی: ای دل، اگر کاری نداری، بیرون برو. باید از خودت جدا شوی و به دنیای بیرون بروی.
هوش مصنوعی: من از افرادی هستم که ارج و ارزش دنیایی را در برابر یک مقدار ناچیز هم نمیسنجند و برایم مهم نیست که چه مقام و ثروتی در دنیا وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر در شب که چراغی در زاویه نیست، صبر کنی، نور ماه بر تو خواهد تابید.
هوش مصنوعی: کافی است، ای ابن حسام! حالا که نور صورت زیبای دختران آسمان بر تو تابیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فرخ
همین شعر » بیت ۷
غلام همت آنم که پیشش
نسنجد حشمت دنیا به یک جو
چو از نوروز گردد این جهان نو
هوا خوشتر شود آنگه همی رو
مرا هجران آن آهوی آمو
همی دارد چو بچه مرده آهو
ز گردشهای این چرخ سبکرو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
پدر گفتش که چون زر سایه افکند
ترا از گوهر و از پایه افکند
نیاید دُنیی و دین راست هر دو
ز حق میدان که نتوان خواست هر دو
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم
کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.