گران جانی مکن جانا و بشنو
مکن تکیه برین چرخ سبک رو
میفکن عشرت امشب به فردا
که روز نو بیارد روزی نو
چو نتوان خورد بیش از روزی خویش
رها کن تا توانی این تک و دو
بقا و ملک اگر پاینده بودی
که دادی تخت کیخسرو به خسرو
تو چون طبل تهی دایم بفریاد
زمانه می زند طبل روا رو
دلا بیرون شو ار کاری نداری
برون شو بایدت از خود برون شو
غلام همت آنم که پیشش
نسنجد حشمت دنیا به یک جو
شب ار در زاویه نبود چراغت
بمان تا مشعل ماه افکند ضو
بس است ابن حسام اینک که افتاد
ز مهر ماه رویان بر تو پرتو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غلام همت آنم که باشد
چو حافظ بنده و هندوی فرخ
همین شعر » بیت ۷
غلام همت آنم که پیشش
نسنجد حشمت دنیا به یک جو
چو از نوروز گردد این جهان نو
هوا خوشتر شود آنگه همی رو
مرا هجران آن آهوی آمو
همی دارد چو بچه مرده آهو
ز گردشهای این چرخ سبکرو
همان آید کزان سنگ و از آن جو
پدر گفتش که چون زر سایه افکند
ترا از گوهر و از پایه افکند
نیاید دُنیی و دین راست هر دو
ز حق میدان که نتوان خواست هر دو
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
اگر چه روی میدزدد ز مردم
کجا پنهان شود آن روی نیکو
چو چشمت بست آن جادوی استاد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.