بی نیازی از نیاز ما چه استغناست این
جور کم کن بر دلم کآخر نه از خاراست این
گفتم ای سرو سهی بنشین که بنشیند بلا
گفت بنشینم ولیکن نه بلا بالاست این
گفت رنگت سرخ دیدم این نه رنگ عاشقی است
گفتمش فیض دموع چشم خون پالاست این
گفتم آن مشک سیه بر دامن خورشید چیست؟
گفت بر برگ گل تر عنبر سار است این
گفتم از خون دلم گلگونه رنگین کرده ای
گفت بر نسرین نشان لاله حمراست این
گفتمش چشمت برد از من دل و آرام و هوش
گفت ترک مست را اندیشه یغماست این
گفت کام از لعل من می بایدت ابن حسام
گفتم آری طعنه طوطی شکر خاست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به گفتوگو با یک معشوق میپردازد و احساسات عاشقانه و عذابهای درونی خود را بیان میکند. او از معشوق میپرسد که چرا احساس نیاز میکند و به او میگوید در دلش درد و خار وجود دارد. معشوق به او میگوید که اگر بخواهد، میتواند بر مشکلات او فائق آید، اما میخواهد که او خود بر مشکلاتش غلبه کند. شاعر همچنین درباره رنگ چهره و احساسات عاشقانهاش سخن میگوید و اشاره میکند که اشکهایش شفاف و خالص است. او به عطر و زیبایی گلها و لالهها نیز اشاره میکند و در نهایت، معشوق به او میگوید که برای رسیدن به خوشی باید از طعم لعل او بهرهمند شود. این اشعار به طور کلی احساسات عمیق و متضاد عشق را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: بنگر که چقدر در مقابل نیازهای ما بینیاز است. این حس بینیازی را کمتر کن بر دل من، زیرا در نهایت این وضعیت، درد و رنجی بیش نیست.
هوش مصنوعی: گفتم ای زیبای بلندبالا، بیا و آرام بگیر تا مشکلات کم شوند. او پاسخ داد که من مینشینم اما بلایی که بر سر من است، همچنان بالا و دور از دسترس است.
هوش مصنوعی: گفتم رنگت را سرخ میبینم، اما این رنگ نشانهی عشق نیست. او در پاسخ گفت: اشکهای چشم من خونین است و نشاندهندهی عمق احساساتم.
هوش مصنوعی: از من پرسیدند آن لکه سیاه که بر دامن خورشید نشسته چیست؟ پاسخ داد که این لکه، بوی خوشی دارد و بر روی برگ گل تازهای قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: گفتم که از درد و رنج قلبم، گلها را با رنگهای زیبا آراستهای. او پاسخ داد که رنگ سرخ گل لاله بر روی گل نسرین نشانهی همین زیبایی است.
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشمت دل، آرامش و هوشم را از من گرفته است. او در پاسخ گفت که فکر کردن به دزدی عشق مستی را برچیده است.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی به ابن حسام میگوید که برای رسیدن به لذت و کام دلش باید از لعل و شیرینی آن بهرهبرداری کند. پاسخ او بیانگر این است که طعنه طوطی در مورد شیرینی، به نوعی نشاندهنده دشواری یا چالشی است که در این مسیر وجود دارد. در واقع، این جمله به شیوهای کنایهآمیز به سختیها و موانع موجود اشاره دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این
این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد
از زمین نبود مگر از جانب بالا است این
اختران گویند از بالا که این خورشید چیست
[...]
چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این
بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این
قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان
برزمین نازل شده از عالم بالاست این
راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان
[...]
مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این
دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟
سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!
زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این
خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی
[...]
می نمایی رخ که خورشید جهان آراست این
می زنی در عالمی آتش که رسم ماست این
بر رهت افتاده ام یک ره نبینی سوی من
با فقیران خود ای مهوش چه استغناست این
برد راحت قامتت از جان و رفتارت ز دل
[...]
خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟
زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟
زلفش از معموره دلها برآورده است گرد
یا بهار بی خزان عنبر ساراست این؟
فتنه روز قیامت در رکابش می رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.