می نمایی رخ که خورشید جهان آراست این
می زنی در عالمی آتش که رسم ماست این
بر رهت افتاده ام یک ره نبینی سوی من
با فقیران خود ای مهوش چه استغناست این
برد راحت قامتت از جان و رفتارت ز دل
وه چه رفتار لطیف و قامت رعناست این
از قد و زلفت دل و جان را خلاصی مشکل است
آفت جانهاست آن دام ره دلهاست این
از تو روزی وعده قتلم نمی یابد وفا
می کشد حسرت مرا امروز یا فرداست این
ای خوش آن ساعت که در محشر مرا خوبان بهم
ترسناک از دور بنمایند کآن رسواست این
دوستان در سر فضولی را هوای عاشقیست
خود نمی گوید ولی از طور او پیداست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به زیبایی معشوقهاش اشاره میکند و احساسات عاشقانهاش را بیان مینماید. او به نور و درخشندگی چهره معشوقهاش تشبیه میکند و میگوید که با وجود جذابیت او، جان و دل را در مخاطره میبیند. شاعر از درد و حسرت ناشی از عشق سخن میگوید و به این موضوع اشاره میکند که دوستانش نیز درگیر عشق هستند، هرچند که نمیگویند. خط کلی شعر بیانگر عشق عمیق و در عین حال رنج و حسرت عاشق است.
هوش مصنوعی: تو چهرهای زیبا و دلربا داری که همچون خورشید دنیا را روشن میکند. تو با این جذابیت خود، جهانی پر از شور و شوقات را ایجاد میکنی که بخشی از سنت و میراث ماست.
هوش مصنوعی: من در مسیر تو ایستادهام و تو هیچ توجهی به من نمیکنی. با این حال، تو با آن زیباییات به من و دیگران بیاعتنایی میکنی؛ این خودپسندی چقدر جالب است!
هوش مصنوعی: قد و قامت تو به راستی زیبا و دلربا است و رفتار نرم و دلنشینت، آرامش را از جانم گرفته و به دل مینشیند.
هوش مصنوعی: زیبایی و موهای تو به قدری جذابند که نجات دل و جان از آنها کار آسانی نیست. این زیبایی، خطر و آسیبی برای جانهاست و در واقع، دامی است که دلها را به خود میکشد.
هوش مصنوعی: قولی که از طرف تو برای کشتن من داده شده هرگز به حقیقت نمیپیوندد و این حسرت به دل من میماند که شاید امروز یا فردا به وقوع بپیوندد.
هوش مصنوعی: ای کاش آن لحظهای که در روز قیامت میرسد، عزیزان و خوبان از دور مرا بهطوری نشان دهند که ترس و وحشت را در دل دیگران ایجاد کند، زیرا این وضعیت برای من رسوایی به همراه دارد.
هوش مصنوعی: دوستان در دل خود فکر کنجکاوی و عشق دارند، هرچند که خودشان به زبان نمیآورند، اما از رفتار و حالت آنها این موضوع مشخص است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این
این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد
از زمین نبود مگر از جانب بالا است این
اختران گویند از بالا که این خورشید چیست
[...]
بی نیازی از نیاز ما چه استغناست این
جور کم کن بر دلم کآخر نه از خاراست این
گفتم ای سرو سهی بنشین که بنشیند بلا
گفت بنشینم ولیکن نه بلا بالاست این
گفت رنگت سرخ دیدم این نه رنگ عاشقی است
[...]
چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این
بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این
قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان
برزمین نازل شده از عالم بالاست این
راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان
[...]
مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این
دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟
سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!
زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این
خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی
[...]
خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟
زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟
زلفش از معموره دلها برآورده است گرد
یا بهار بی خزان عنبر ساراست این؟
فتنه روز قیامت در رکابش می رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.