گنجور

 
مولانا

بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این

بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این

این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد

از زمین نبود مگر از جانب بالا است این

اختران گویند از بالا که این خورشید چیست

ماهیان گویند در دریا که چه غوغاست این

آفتابش روی‌ها را می کند چون آفتاب

رشک جان ماه سیم افشان خوش سیماست این

بعد چندین سال حسن یوسفی واپس رسید

این چه حسن و خوبی است این حیرت حور است این

این عجب خضری است ساقی گشته از آب حیات

کوه قاف نادر است و نادره عنقاست این

شعله انافتحنا مشرق و مغرب گرفت

قره العین و حیات جان مولاناست این

این چه می پوشی مپوشان ظاهر و مطلق بگو

سنجق نصرالله و اسپاه شاه ماست این

این امان هر دو عالم وین پناه هر دو کون

دستگیر روز سخت و کافل فرداست این

چرخ را چرخی دگر آموخت پرآشوب و شور

این چه عشق است ای خداوند و عجب سوداست این

ای خوش آوازی که آوازت به هر دل می رسد

شرح کن این را که گوهرهای آن دریاست این

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
ابن حسام خوسفی

بی نیازی از نیاز ما چه استغناست این

جور کم کن بر دلم کآخر نه از خاراست این

گفتم ای سرو سهی بنشین که بنشیند بلا

گفت بنشینم ولیکن نه بلا بالاست این

گفت رنگت سرخ دیدم این نه رنگ عاشقی است

[...]

جامی

چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این

بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این

قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان

برزمین نازل شده از عالم بالاست این

راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان

[...]

هلالی جغتایی

مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این

دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟

سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!

زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این

خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی

[...]

فضولی

می نمایی رخ که خورشید جهان آراست این

می زنی در عالمی آتش که رسم ماست این

بر رهت افتاده ام یک ره نبینی سوی من

با فقیران خود ای مهوش چه استغناست این

برد راحت قامتت از جان و رفتارت ز دل

[...]

صائب تبریزی

خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟

زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟

زلفش از معموره دلها برآورده است گرد

یا بهار بی خزان عنبر ساراست این؟

فتنه روز قیامت در رکابش می رود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه