مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
روا بود که سراسیمه تر ز موی تو باشم
زبان مدام زیاد لب تو شهد نثارست
مگر به وقت شهادت به گفت و گوی تو باشم
در آن نفس که کند جان وداع قالب خاکی
هنوز با دل پر خون در آرزوی تو باشم
به آب دیده گلابی بریز بر کفن من
که تا به روز طهارت به شست و شوی تو باشم
چو چشم ابن حسام از نظر به مرگ ببندند
به چشم دل نگران همچنان به سوی تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (دلتنگی) عاشقانه سخن میگوید. شاعر به بیان آرزوها و احساسات عمیق خود نسبت به معشوق میپردازد و میگوید که بودن در انتظار دیدن او برایش کافی است. او به این مهم اشاره میکند که حتی اگر نتواند به وصال معشوق برسد، همین که در جستوجوی او باشد برایش عشق و شادی میآورد. شاعر به زیباییهای معشوق و احساساتی که در قلبش دارد، از جمله آرزوی آخرین نفس و داشتن شوق دائمی به او اشاره میکند. در نهایت، او به مرگ و یاد معشوق در آن لحظه فکر میکند و میخواهد پس از مرگ نیز در آرزوی او بماند.
هوش مصنوعی: چه اهمیتی دارد که به تو نزدیک شوم، وقتی که تنها آرزویم دیدن روی تو و در مسیر کوی تو بودن است.
هوش مصنوعی: من به چه اندازه میتوانم به آن وصال شگفتانگیز برسم؟ همین برایم کافی است که همیشه در پی یافتن تو باشم.
هوش مصنوعی: حالا که نمیتوانم به زیبایی و دلربایی موهای تو دست پیدا کنم، درست است که بیشتر از موهای تو دچار هیجان و شوق شوم.
هوش مصنوعی: زبان همیشه پیرامون لبهای تو از شیرینی سخن میگوید، اما تنها در لحظهای خاص و مهم به گفتوگو با تو مشغول میشوم.
هوش مصنوعی: در لحظهای که جانم از بدن جدا میشود، هنوز با دلی پر از درد و اندوه به آرزوی تو میاندیشم.
هوش مصنوعی: به من بروز پاکی و طهارت، گل و عطر بده تا زمانی که در آخرین مراحل زندگیام به یاد تو باشم و این احساس را در من زنده نگهداری.
هوش مصنوعی: زمانی که چشم ابن حسام از دیدن این دنیا و مرگ بسته شود، من همچنان با چشم دل نگران، به سمت تو توجه خواهم داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
[...]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
[...]
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
[...]
مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم
اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی
هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم
چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید
[...]
خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم
چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم
حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری
در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم
به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.