خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم
چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم
حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری
در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم
به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا
اسیر روی تو گردم شهید خوی تو باشم
ز شرم حسن به جوش آمده است خون محبت
گهر فروش دو عالم ز آبروی تو باشم
چه می کنم چمن گل چه می کنم خط سنبل
فدای روی تو گردم اسیر موی تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از عشق و آرزوی وصال معشوق سخن میگوید. او آرزو دارد که حتی ذرهای از خاک کوی معشوق باشد و از بوی گل، که نمادی از زیبایی و عشق است، پرواز کند. او به شدت تحت تأثیر درد و اندوه ناشی از دوری از معشوق قرار دارد و در آرزوی وصال اوست. شاعر بیان میکند که زیبایی معشوقش باعث شرم او شده و حتی حاضر است جانش را فدای عشق او کند. او به شکوفهها و زیباییهای دیگر دنیا نیز بیتوجه است و تنها میخواهد که اسیر زیبایی و موی معشوقش باشد. در کل، این اشعار تزیینی و عاشقانه نشانگر عمیقترین احساسات و عشق نسبت به محبوب است.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن نفسی که از خاک کوی تو عطر و بوی تو را به دوش بکشد، مانند بوی گل که در جستجوی تو پرواز میکند.
هوش مصنوعی: نگران نالهام نباش و به دنبال اشکهایم نباش؛ من فقط در آرزوی تو زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: در باغ زیبایم چه تماشایی دارم، و در خرابهام چه آرزویی! آرزو دارم که اسیر زیبایی تو شوم و به خاطر عشق تو جانم را از دست بدهم.
هوش مصنوعی: زیبایی تو باعث شده که عشق در دل من جوش و خروش کند، و من حاضر هستم به خاطر اعتبار و آبروی تو، از دو ویژگی ارزشمند خودم بگذرم.
هوش مصنوعی: دلم نمیخواهد چمن را تماشا کنم و زیبایی گلها برایم اهمیتی ندارد. هر چه دارم و هستم فدای زیبایی تو میکنم و دوست دارم به پای موی تو بیفتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
[...]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
[...]
مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
[...]
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
[...]
مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم
اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی
هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم
چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.