خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
همین بسست که در آرزوی روی تو باشم
شراب خورده و خوی کرده چون روی بگلستان
سپند آتش غیرت ز رنگ و بوی تو باشم
دمی که غنچه ی سیراب در سخن بگشایی
چو گل شکفته و خندان ز گفتگوی تو باشم
چو کاکل تو پریشان ز شوق روی تو گردم
ز فکر موی میان تو همچو موی تو باشم
سحرگهی که کند زهره ساز چنگ صبوحی
نشسته منتظر رقص و های و هوی تو باشم
گهی که ناز کند خوی نازکت بفغانی
غلام ناز تو گردم اسیر خوی تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عشق و آرزوهای شاعر اشاره دارد. شاعر میخواهد بدون آگاهی از عشقش زندگی کند، اما در واقع دائماً در جستجوی معشوقش است. او میگوید که تنها آرزوی دیدن چهره محبوبش کافی است و هیچ چیز دیگری برایش مهم نیست. شاعر به زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره میکند و تمایل دارد در لحظههایی شاد و خوشبختی را به خاطر عشقش تجربه کند. در نهایت، او به وابستگی و اسیری در عشق معشوقش اعتراف میکند و به تمایل خود برای فدای عشقش اشاره دارد.
هوش مصنوعی: خوشحالم که بدون اینکه آرزوی تو را داشته باشم، چشمهایم را باز میکنم و دور کوی تو میچرخم.
هوش مصنوعی: من در مورد زیباییهای تو مینویسم و نشانی از کوی تو میطلبم، چون به خاطر محبت تو، خیلی از خودم دور شدهام و به جستجوی تو پرداختهام.
هوش مصنوعی: چشم من سزاوار دیدن چهرهی تو نیست؛ همین اندازه کافی است که در آرزوی دیدارت بمانم.
هوش مصنوعی: من شراب نوشیده و حالتی شگرف یافتهام، مانند گلهایی که در باغ میدرخشند. آتش غیرتم به خاطر رنگ و بوی تو شعلهور است.
هوش مصنوعی: وقتی که تو از عمق وجودت سخن بگویی، مانند غنچهای که تازه آب خورده و شکوفا شده، من هم همچون گلی خندان از گفتگوی تو خوشحال و شاداب خواهم بود.
هوش مصنوعی: وقتی که موهایت را به خاطر شوق دیدن تو بینظم میبینم، آرزو میکنم که از فکر موی تو به حالتی مثل خودت برسیم.
هوش مصنوعی: صبحگاه که زهره (سیارهی زهره) به خوشی و نغمهسرایی میپردازد، من نیز در انتظار رقص و شادی تو نشستهام.
هوش مصنوعی: گاهی که تو با ناز و کرشمه رفتار میکنی، من به شدت شیفتهی ناز تو میشوم و مانند یک بنده، اسیر ویژگیهای تو میگردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
[...]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
[...]
مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
[...]
مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم
اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی
هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم
چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید
[...]
خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم
چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم
حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری
در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم
به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.