لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ابن حسام خوسفی

روی تو چشم خیره کند آفتاب را

موی تو خون کند جگر مشک ناب را

تا ماه در حجاب خجالت فرو رود

از آفتاب چهره برافکن نقاب را

خوی بر گل عذار تو ماند بدان که ابر

بر برگ گل فشانده ز شبنم گلاب را

کردم سؤال بوسه اشارت به غمزه گفت:

ما بنده‌ایم غمزهٔ حاضر جواب را

تا دامنت غبار نگیرد ز گرد راه

بر خاک راه می‌زنم از دیده آب را

خواهم که با خیال تو شبها به سر برم

خود می‌برد خیال تو از دیده خواب را

نرگس به دور چشم تو اندر خمار ماند

در سر ز جام لعل تو دارد شراب را

بلبل به نغمه‌های دلاویز بر چمن

گوید دعای خسرو مالک رقاب را

ابن حسام و درگه دولت مآب شاه

یارب خلل مباد ز چرخ آن مآب را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش محمد ملکشاهی نقل از (کانال تلگرام ابن حسام خوسفی)
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را

وی بر خطا گزیده طریق صواب را

در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد

مست از خطا نگردد واجب عقاب را

گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ

[...]

ادیب صابر

ساقی کمی قرین قدح کن شراب را

مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را

جام از قیاس آب و می از جنس آتش است

ساقی نثار مرکب آتش کن آب را

بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

گر ماهِ من برافکند از رخ نقاب را

برقع فروهلد به جمال آفتاب را

گویی دو چشمِ جادویِ عابدفریبِ او

بر چشمِ من به سِحر ببستند خواب را

اوّل نظر ز دست برفتم عنانِ عقل

[...]

امیرخسرو دهلوی

دیوانه می کنی دل و جان خراب را

مشکن به ناز سلسله مشک ناب را

بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال

تو خون من بریز ز بهر ثواب را

بوی وصال در خور این روزگار نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
سلمان ساوجی

زان پیش کاتصال بود خاک و آب را

عشق تو خانه ساخته بود این خراب را

مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار

پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟

تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه