گر جان طلبی فدای جانت
سهلست جواب امتحانت
سوگند به جانت ار فروشم
یک موی به هر که در جهانت
با آن که تو مهر کس نداری
کس نیست که نیست مهربانت
وین سر که تو داری ای ستمکار
بس سر برود بر آستانت
بس فتنه که در زمین به پا شد
از روی چو ماه آسمانت
من در تو رسم به جهد؟ هیهات
کز باد سَبَق برد عنانت
بی یاد تو نیستم زمانی
تا یاد کنم دگر زمانت
کوته نظران کنند و حیفست
تشبیه به سرو بوستانت
و ابرو که تو داری ای پریزاد
در صید چه حاجت کمانت
گویی بدن ضعیف سعدی
نقشیست گرفته از میانت
گر واسطهٔ سخن نبودی
در وهم نیامدی دهانت
شیرینتر از این سخن نباشد
الا دهن شکرفشانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و محبت عمیق شاعر به معشوقش است. شاعر ابتدا به جان خود اشاره میکند و میگوید اگر جان را بخواهد، فدای معشوقش خواهد کرد. او از هیچ چیز جز محبت معشوقش نمیگذرد و بر ارزش او تاکید میکند. شاعر به زیباییهای معشوق، از جمله ابروها و چهرهاش، اشاره میکند و از دیگران انتقاد میکند که نمیتوانند او را با دیگران مقایسه کنند. او در نهایت یادآور میشود که محبت و یاد معشوق در زندگی او به شدت اهمیت دارد و بدون آن، نمیتواند به راحتی زندگی کند. این شعر تأکیدی بر قدرت عشق و ویژگیهای منحصر به فرد معشوق است.
اگر جانم را بخواهی، فدای جانت باد. پاسخ این آزمون که جانم را قربان تو سازم، بسیار آسان است. [امتحان: آزمودن.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
به جانت قسم یاد می کنم که مویی از سر تو را با هیچ کس در جهان عوض نخواهم کرد. - منبع: شرح غزلهای سعدی
با وجود آنکه تو مهر هیچ کس را به دل راه نمی دهی، هیچ کس وجود ندارد که به تو مهر نورزد. [ مهر: دوستی / مهربان: عاشق / جناس زاید: مهر، مهربان / جناس تام: نیست ( وجود ندارد )، نیست ( فعل ربطی ).] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای ستمگر، این اندیشه ای که در سر داری، موجب می شود که سرهای زیادی در راه رسیدن به آستانت از دست برود. [ آستان: درگاه و پیشگاه / مجاز: سر (اول) فکر، اندیشه / کنایه: سر بر آستان رفتن (اظهار بندگی کردن) / ایهام: بس سر برود بر آستانت ۱_ سرهای زیادی در راه تو به باد رود ۲_ سرهای زیادی بر آستانت نهاده شود.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
چه فتنه هایی که رخسار همانند ماه آسمان تو در زمین به پا کرده است. [ فتنه: آشوب و غوغا، عشق و شیفتگی / به پا شدن: آشکار گشتن، به وجود آمدن./ تشبیه: روی به ماه آسمان / تضاد معنوی: زمین، ماه، آسمان.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
آیا می توانم با جهد و کوشش به تو که از باد هم تندتر می روی برسم؟ دور و بعید است! [ سبق بردن: پیشی گرفتن / کنایه: سبق بردن عنان تو از باد سبق بردن (پیش گرفتن تو بر باد) ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
من هیچ وقت تو را فراموش نکرده ام که بخواهم بار دیگر تو را به یاد آورم. ("کی رفته ای زدل که تمنا کنم تو را") [ زمانی: لحظه ای آنی / دگر زمان: زمان دیگر، تقدم صفت بر موصوف./ آرایهٔ تکرار: یاد ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
کوته نظران تو را به سرو بوستان تشبیه می کنند و دریغا که خطا می کنند! [ حیف: در فارسی کلمه ای است برای نشان دادن حسرت و تاسف، دریغا، افسوس و به فتح اول (حَیف) به معنی ظلم و ستم / کنایه: کوته نظران، تنگ نظران و غافلان / تضاد معنوی: کوته نظران و سرو (که نماد بلندی و راستی است) / تشبیه تفضیلی: تو به سرو و برتری تو بر سرو.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
ای پری زاده، با وجود ابروان کمانی خویش برای صید کردن چه نیازی به کمان داری؟ [ کنایه: پری زاد ( زیبا رو ) / تناسب: صید، کمان / تشبیه مضمر: ابرو به کمان مانند شده است.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
پنداری که بدن لاغر و ضعیف سعدی نقشی است که آن را از روی کمر باریک تو کشیده اند. [ نقش گرفتن: اثر گرفتن و صورت پذیرفتن / میان: کمر / تشبیه مضمر: بدن سعدی در لاغری و باریکی به نقش میان تو ( معشوق ) مانند شده است. ] - منبع: شرح غزلهای سعدی
اگر کلام به عنوان میانجی برای توصیف دهانت به کار نمی رفت، حتی نیروی وهم هم نمی توانست دهانت را از غایت خُردی تصور نماید. [ واسطه: میانجی، علت و سبب / وهم: گمان و خیال قوه ادراک / تنگ بودن دهان معشوق: ---> بیت دوم غزل ۵۱ / غلو: کوچکی دهان معشوق که به وصف نمی آید.] - منبع: شرح غزلهای سعدی
هیچ سخنی از سخن من شیرین تر نیست و تنها چیزی که می تواند از آن شیرین تر باشد، دهن شکر افشان تو است. [ کنایه: دهن شکر فشان ( شیرین سخن و نیک گفتار ) / تناسب: شیرین، شکر / استثنای مقطع: شکر دهانی معشوق که از سخن شیرین استثنا شده است.] - منبع: شرح غزلهای سعدی / دکتر محمدرضا برزگر خالقی / دکتر تورج عقدایی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای عقل نوالهپیچِ خوانت
جان بندهنویسِ آستانت
گر مینکند لبم بیانت
سر میگوید به گوش جانت
گر لب ز سلام تو خموش است
بس هم سخن است با نهانت
تن از تو همیکند کرانه
[...]
گفت: ای ز وفا سرشته جانت
قاصر ز حدیث دل زبانت
ای ذروه لامکان مکانت
معراج ملایک آستانت
سلطانی و عرش تکیهگاهت
خورشیدی و ابر سایهبانت
طاقی است فلک ز بارگاهت
[...]
تا کام نیابم از دهانت
تا سر ننهم بر آستانت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.