گنجور

 
بلند اقبال

شماره ۱: ای زلف کاوفتاده به رخسار دلبری - همرنگ مشک از فر وهمسنگ عنبری

شماره ۲: ای پریشان زلف تو طومار جمع ملک چین - جمع چین راهیچ مستوفی نبسته است این چنین

شماره ۳: از چه رو ای زلف پرچین وشکن گردیده ای - پای تا سر چین چو پیشانی من گردیده ای

شماره ۴ - دراحوال خود گوید: سوزد این طالعی که من دارم - نفرت از عمر خویشتن دارم

شماره ۵: فتد آتش به آب وخاک شیراز - رود بر باد خاک پاک شیراز

شماره ۶: یا رب از ظلم مشیرالملک خواری تا به کی - از تعدی های او افغان و زاری تا به کی

شماره ۷ - در وصف حال افراسیاب بیگ فراشباشی مشیر الملک: کیست کز من رود بر باشی - گوید از همه هنر ناشی

شماره ۸ - تضمین با غزل خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی (رحمه الله علیه): شورش حشر به هر راهگذر می‌بینم - سیل خوناب جگر تا به کمر می‌بینم