گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بلند اقبال

طرز دیگر بنگرم امسال یار پار را

بینم اندر جلوه هر دم در لباسی یار را

دیده ای یا رب عطا فرما که باشد حق شناس

تا شناسد هر لباسی پوشد آن عیار را

گه شود آدم که هر کس تا بدو نارد سجود

مرتد وملعون بود ابلیس سان کردار را

گاه گردد خضر هر گمگشته در ظلمات دهر

تا به سر منزل رساندگمرهان بسیار را

گه شودنوح نبی الله کز گرداب غم

سوی ساحل آورد طوفانیان زار را

گاه یونس گردد ومنزل کند در بطن حوت

تا به وحدت قعر دریا هم کنداقرار را

گه سلیمان زمان گردد در اقلیم وجود

حکم فرماید به حکمت مور را ومار را

گه شودیعقوب و گیرد گوشه بیت الحزن

گاه یوسف گردد و رونق دهد بازار را

گه خلیل الله گرددجای در آذر کند

باز از رخسار خودگلزار سازد نار را

گه شود موسی و آرد از عصائی اژدری

تا هراس اندازد اندر جان ودل کفار را

گه شودعیسی روح الله وچون چندی گذشت

میل فرماید که زینت بخش گردد دار را

گاه اژدر درگهی مرحب کش آمد گه به حلم

از ره حکمت فضولیها دهد اغیار را

گاه چون شمس الضحی بی پرده گرددجلوه گر

تا کنداز نور خود روشن در و دیوار را

گاه چون بیند که کس راه طاقت دیدار نیست

لن ترانی می رساند سائل دیدار را

خلق میترسم که چون منصور بر دارت زنند

ای بلنداقبال کمتر فاش کن اسرار را

هر سر موئی تو رابر تن زبانی گر شود

وصف نتوانی یک از صد حیدر کرار را

 
 
 
مولانا

ای ز مقدارت هزاران فخر بی‌مقدار را

داد گلزار جمالت جان شیرین خار را

ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو

در سجودافتادگان و منتظر مر بار را

عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند

[...]

جامی

یارب انصافی بده آن شیخ دعوی دار را

تا به خواری ننگرد رندان دردی خوار را

شرع را آزار اهل دل تصور کرده است

زان گرفته پیشه خود شیوه آزار را

طبع بر گنج حقیقت قفل و شرع آمد کلید

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
امیرعلیشیر نوایی

منکه دارم از مژه بر دیده چندین خار را

جمله در چشمم نروبم گر در خمار را

میفروش از لطف بنماید حریفان چاره چیست

بهر می وجه کم و مخموری بسیار را

چرخ پر انجم شود از مکر شیخ اندر سماع

[...]

اهلی شیرازی

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را

در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را

لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو

برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را

سینه‌ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود

[...]

اسیری لاهیجی

کاشکی رحمی بُدی آن فتنه‌گر عیّار را

تا نکردی پیشه خود این همه آزار را

کی در آرد بار دیگر حسن خوبان در نظر

هرکه روزی دیده باشد آنچنان رخسار را

کفر زلفش عروة الوثقای ایمان من است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه