باز بر رخ مشکین را پریشان کرده ای
مشک را ارزان وعنبر را فراوان کرده ای
روی تو باشد کف موسی وزلف توعصا
از ره اعجاز اورا شکل ثعبان کرده ای
گاه مار وگاه عقرب گاه اژدر می شود
عقل را درکار زلف خویش حیران کرده ای
نقطه موهوم را ثابت نمودی بر حکیم
وزدهان بی نشان خویش برهان کرده ای
سرو قد وگل رخ و نسرین بدن گردیده ای
خویش را پا تا به سر رشک گلستان کرده ای
تیر رستم کرد آن کاری که با جان شغاد
با دل خونین من بانوک مژگان کرده ای
جامه نیلی به بر فیروزه را از رشک خط
خون زلعل اندر دل یاقوت ومرجان کرده ای
ای عزیز مصر دل ای یوسف کنعان جان
دهر را بر ما ز هجر خویش زندان کرده ای
آتش سوزان چو افتد در نیستان چون کند
با بلنداقبال از درد فراق آن کرده ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و از دگرگونیهایی که به واسطه او در دل و عقلش رخ داده سخن میگوید. معشوق مانند مشک و عنبر است که با زیباییاش دلهای دیگران را میرباید. زلف او مایه سر گشتگی عقل و حیرتی عجیب است. شاعر به توصیف ظاهر معشوق، از قامت مثل سرو و چهره مانند گل و نسرین پرداخته و او را به کسی تشبیه میکند که با نگاهش دلها را میرباید. همچنین، از تأثیر عمیق دوری معشوق بر دلش و درد فراق سخن میگوید. در نهایت، شاعر به شدت عشق و احساسی که نسبت به این معشوق دارد تأکید میکند.
هوش مصنوعی: دوباره چهره زیبای خود را آشفته کردهای و مشک را ارزان کردهای و عطر عنبر را فراوان کردهای.
هوش مصنوعی: صورت تو مانند کف موسی است و موهای تو چنان عصایی است که از راه اعجازش، به شکل یک مار درآمده است.
هوش مصنوعی: گاهی عقل مانند مار، گاهی مانند عقرب و گاهی مانند اژدها میشود و در کار زلفهای تو حیرت زده و گیج است.
هوش مصنوعی: تو نقطهای خیالی را برای حکیم اثبات کردهای و از زبان خود که نشانی ندارد، دفاع کردهای.
هوش مصنوعی: تو با قامت بلند و چهره زیبا و بدنی مانند گل نسرین، خود را به گونهای تزیین کردهای که از سر تا پا، زیباییات حسرتآور مثل گلستان است.
هوش مصنوعی: رستم تیر را به هدفی شلیک کرد که شغاد با دل خونینش به من آسیب زد و من را غمگین و پریشان کرد.
هوش مصنوعی: تو با پوشیدن لباس نیلی و فیروزهای باعث شدهای که رنگ سرخ و زیبا بر دل یاقوت و مرجان حسادت کند.
هوش مصنوعی: ای عزیز مصر، ای یوسف کنعانی، دل ما به خاطر دوری تو در بند است و جان دنیا را بر ما به خاطر جداییات زندانی کردهای.
هوش مصنوعی: وقتی آتش سوزان در نیستان بیفتد، چگونه بلندآوازه از درد فراق رنج میبرد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که بر آینه از رخ صورت جان کردهای
آب را از رخ محل صورت آسان کردهای
خویشتن بینی مگر ای یار کاندر آینه
خویشتنبین گشتهای تا صورت جان کردهای
چون نمییارد کسی گل چیدن از رخسار تو
[...]
ای سپهر آهسته رو کاری نه آسان کردهای
ملک ایران را به مرگ شاه ویران کردهای
آسمانی را فرود آوردهای از اوج خویش
بر زمین افکندهای با خاک یکسان کردهای
آفتابی را که خلق عالمش در سایه بود
[...]
مردمی فرموده جا در چشم گریان کردهای
شوره زار شور بختان را گلستان کردهای
تو کجا وین دل که در هر گوشهای جغد غمیست
گنج را مانی که جا در کنج ویران کرده ای
کارها موقوف توفیق است ،مشکل این شدست
[...]
بوسهای قیمت از آن لبها به صد جان کردهای
برخوری از نعمت خوبی، که ارزان کردهای
گرد ننشیند به دامانت که چون سیل بهار
شهر را از جلوه مستانه ویران کردهای
میدهند از پرفشانی خرمن گل را به باد
[...]
همعنان گردش گرداب دوران کردهای
زیر دست سیلی موج پریشان کردهای
از سبکمغری، خس و خاشاک توفان کردهای
از گرانی، لنگر دریای امکان کردهای
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.