گنجور

 
بلند اقبال

گردش چشم تو مستم کرده

لعل تو باده پرستم کرده

سرگرانی به من از بسکه رقیب

پیش تو شکوه ز دستم کرده

چه کنم من که چو ماهی ماهی

صید در زلف چوشستم کرده

نیستم عاشق امروزی یار

عاشق از روز الستم کرده

دوریت کرد مرا نیست ولی

باز دیدار تو هستم کرده

ترک چشم تو ز مژگان سپهی

تربیت بهر شکستم کرده

داشت از تو بلنداقبالی

لیک هجران تو پستم کرده