عقل حیران گشته اندرکار عشق
کس نگردید آگه از اسرار عشق
در علاج من مکش رنج ای طبیب
زآنکه می باشد دلم بیمار عشق
جز دل بریان و خوناب جگر
هیچ رایت نیست در بازار عشق
نیست از پیری که خم شد پشت من
پشت من خم گشته است از بار عشق
از وجود ما اثر نگذاشت هیچ
آفرین ها باد برکردار عشق
زاهدا از کف بنه تسبیح را
کن حمایل همچومن زنار عشق
از ازل نامم بلند اقبال شد
ثبت کردندش چودرطومار عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون تو نه مردی نه زن در کار عشق
کی توانی کرد حل اسرار عشق
بر فلک زد پرتو انوار عشق
آسمان چون ذره شد در کار عشق
پست طاقت طاق گشت از بار عشق
پای دل مجروح شد از خار عشق
بر زبان ناید کسی را نام دل
جان فروشانند در بازار عشق
بس گران باریست بار عشق و صبر
[...]
تافت بر جان و دلم انوار عشق
ای هزاران جان و دل ایثار عشق
بر میان جان خود بستیم باز
از پی ترسائی زنار عشق
گر بدیدی روی او مؤمن شدی
[...]
از ملامت سخت گردد کار عشق
وز ملامتگر فزون تیمار عشق
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.