دوش از برما یار نهان گشت وبری بود
دل بردن و پنهان شدن آئین پری بود
دیدیم به صید دل ما هست چو شهباز
شوخی که به هنگام روش کبک دری بود
می شدکه شبیهش به رخ یار نمائیم
بر روی مه ار زلف چومشک تتری بود
ز اعجاز زد ار پیش لب دلبر ما دم
عیسی مکنش عیب که از بی پدری بود
یار است برما وهمی ما به سراغش
چون فاخته کوکو گو از بی بصری بود
هر بی سروپائی چومن از عشق زنددم
کی عشق رخ یار بدین مختصری بود
ز آه دل ما نرم نگردید دل دوست
کی آتش سوزنده بدین بی اثری بود
هر کس که بلند اقبال او را شده چون من
از وصل رخ دوست ز آه سحری بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی وصف عشق و حالاتی است که عاشق در پی محبوب تجربه میکند. شاعر به طور نمادین از یار پنهان و دلربایی آن سخن میگوید و احساسات عمیق خود را نسبت به او ابراز میکند. عشق در این شعر به گونهای تصویر میشود که پر از شور و اشکال مختلفی است، هم توصیف شادی و ملاقات و هم درد فراق و longing. شاعر به تأثیر عشق بر قلب و احساسات خود اشاره میکند و بیان میکند که چگونه این عشق میتواند زندگی انسان را تغییر دهد. در نهایت، او به این نکته میرسد که آرزوها و اشتیاقاتش برای وصال یار در دلش باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: دیشب یار ما به طور پنهانی ناپدید شد و دل ما را ربود و ناپدید شدنش نشانهای از زیبایی و لطفت او بود.
هوش مصنوعی: ما شاهد بودیم که شکار دل ما مانند شاهباز با شوخی و بازی به سمت هدف خود میآید، همانطور که در هنگام پرواز، کبک دری برمیخیزد.
هوش مصنوعی: میتوانستیم شبیه او را بر چهره یار نشان دهیم، اگر بر روی ماه زلفش مانند زلفهای مرغابی سیاه بود.
هوش مصنوعی: از ویژگیهای بینظیر و معجزهآسا که دلبر ما دارد، مانند معجزه عیسی (که میتوانست زندگی را به مردگان بازگرداند) نباید عیبی بگوییم، زیرا او در حقیقت از خانواده و نسب مشخصی برخوردار نیست.
هوش مصنوعی: دوست ما در کنار ماست، اما ما به سراغش نمیرویم، مانند پرندهی فاخته که از بیخبری و نادانی خود صدا میزند.
هوش مصنوعی: هر بیسروپایی که به عشق دچار شده است، من هم از عشق زندهام، ولی آیا عشق رخ یار فقط به این مقدار و مختصری است؟
هوش مصنوعی: آتش دل ما نمیتواند دل دوست را نرم کند، زیرا این درد بدون تأثیر، به مانند آتش سوزان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند من خوششانس باشد و به وصال محبوب خود دست یابد، باید بداند که این خوشبختی از آه و نالهی دلانگیز سحرگاه ناشی شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود
آن دوست که ما را به ارادت نظری هست
با او مگر او را به عنایت نظری بود
من بعد حکایت نکنم تلخی هجران
[...]
آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود
دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود
تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
[...]
چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود
کار دل بیچاره من پرده دری بود
در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم
این شیوه ز خاصیت دور قمری بود
ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم
[...]
تا بود سراسیمه دلم در به دری بود
اندیشهٔ دل جامگی و دل سفری بود
هرگاه که اندیشه عنان در کف من داشت
کارم همه در کاسهٔ صاحب نظری بود
با آن که نمی داد امان سیلی فقرم
[...]
تامنزل من بادیه بیخبری بود
هر موج سرابم به نظر بال پری بود
چون سرو درین باغ ز آزادگی خویش
باری که به دل بودمرابی ثمری بود
افسوس که چون ناوک بازیچه اطفال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.