سودای عشق کرده زخود بی خبر مرا
آسوده دل نموده زهر خیر وشر مرا
بر هر چه بنگرم همه بینم جمال تو
عشق رخ تو کرده چه صاحب نظر مرا
هر گه ک نوک مژه ات آید به یاد من
هر موی من زند به بدن نیشتر مرا
شیرین لبان لعل تو الحق ز بوسه ای
کردند بی نیازز شهد و شکر مرا
درد مرا مگر تو شفا بخشی ای حبیب
گو با طبیب تا ندهد دردسر مرا
کی کامران شود به وصال توسیمتن
با اینکه درجهان نبود سیم وزر مرا
اقبال من مگر نه بلند از تو شد چه شد
کردی زخاک راه چنین پست تر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق عمیق و شورانگیز شاعر به معشوق است. شاعر از احساسات خود میگوید و به تأثیرات عمیق عشق بر روح و جسمش اشاره میکند. او به زیبایی و جذابیت معشوقش اشاره میکند و میگوید که همه چیز را در سایه جمال او میبیند. همچنین، شاعر از درد و رنج ناشی از دوری معشوق سخن میگوید و از او درخواست شفا و آسودگی میکند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که عشقش به معشوق باعث افت او به خاک و پایینتر از آن شده است. به طور کلی، شعر مجموعهای از احساسات عاشقانه، اندوه و طلب وصال است.
هوش مصنوعی: عشق در دل من وجود دارد و من از آن بیخبرم. این عشق باعث شده که دست از نگرانیها و دغدغههای خوب و بد بردارم و آرامش پیدا کنم.
هوش مصنوعی: هر چیزی را که نگاه میکنم، نمیتوانم جز زیبایی تو چیزی ببینم. عشق به چهرهات باعث شده است که حتی بهترین افراد نیز به تو توجه کنند.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد من بیفتی، حس میکنم هر تار موی من مانند یک سوزن به بدنم فرو میرود.
هوش مصنوعی: لبهای شیرین و سرخ تو به راستی مرا از شهد و شکر بینیاز کردند، تنها با یک بوسه.
هوش مصنوعی: عزیزم، تنها تو میتوانی درد من را درمان کنی. به پزشک بگو که مرا اذیت نکند و دردسر ایجاد نکند.
هوش مصنوعی: کسی چگونه میتواند به وصال تو برسد، با اینکه در این دنیا نه طلا دارم و نه نقره؟
هوش مصنوعی: آیا اینگونگی روند زندگی من تنها به خاطر تو نیست؟ پس چرا از سرکشی و بلندی خودم به این مکان پایین و حقیر افتادم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.