تو را به است ز به غبغب وز سیب زنخ
به دستم آید اگر این دو یک زمان بخ بخ
ز کشتهها همی از بس که پشتهها سازی
به هرکجا که گذر میکنی شود مسلخ
رفو به چاک دل ما نمیشود جز این
که گیری از مژه سوزن ز تار گیسو نخ
به پیش چهر تو آتش بدان همه گرمی
روا بود شود افسردهتر اگر از یخ
نثار بزم حضورت اگر کنم سر و جان
همان حدیث سلیمان شده است و ران ملخ
مرا به جان تو نزدیکتر ز جان و دلی
کنند دورم اگر از برت دو صد فرسخ
چه فخرها که به خاقان کند بلنداقبال
چو زنگیاش دهی ار جا به گوشهٔ مطبخ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در این زمانه عطا و کرم مخواه از کس
چرا که نقش کرم بی ثبات شد چون یخ
نشان جود چو سیمرغ و کیمیا گردید
به کشتزارِ سخاوت، کنون فتاد ملخ
اگر سراسر این ملک را بگردی نیست
[...]
شمیم قلیه و بغرا وزید از مطبخ
مشام جان مرا تازه ساخت این، بخ بخ
دلا چو تازه کند جان به فصل تابستان
مباش غافل از آن بکسمات و شربت یخ
چنان عدوی تن جانفزای بریانم
[...]
اگر خدا بنماید جمال بی برزخ
بسوز سینه بسوزیم چنگل هر شخ
حدیث دنیی و عقبی بنزد اهل وصال
نگر که هست بسرد فسرده تر از یخ
بجام باده صافی به بین جمال حبیب
[...]
اگرچه شهد خورم زهر باشدم در کام
که همچو فیض بود بی تو کار و بارم تلخ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.