گنجور

 
بلند اقبال

مدار باک ز تکفیر و بیم از توبیخ

بکن به شیشه می ریشه غم از بن و بیخ

مگر نه چشم تومست است و کرده میل کباب

دل مرا به کف آور بگیر از مژه سیخ

منجم ابرو وچشم تو را بدیدوبداد

خبر ز فتنه که درقوس کرده جا مریخ

چو حلقه باز به روی تو دیده دارم باز

به جای مژه بکوبند گر به چشمم میخ

شراب و شهد خورد بی تو گر بلنداقبال

شود به خاصیت این همچو آهک آن زرنیخ