گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
بیدل دهلوی

آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است

پنهان دری ز فتح نمایان‌گشاده است

از بسکه سعی همت مردان فروتنی‌ست

پشت سپه قوی به سوار پیاده است

محو قفاست آینه‌پردازی صفا

از ریش‌دار هیچ مپرسید ساده است

طفلی چه ممکن است رود ازمزاج شیخ

هرچند مو سفیدکند پیرزاده است

از علت مشایخ و طوارشان مپرس

بالفعل طینت نر این قوم‌، ماده است

هرجا مزینی است به حکم صلاح شرع

در ریش محتسب بچه‌اش را نهاده است

اینجا خیال‌گنبد عمامه هیچ نیست

بار سرین به‌گردن واعظ فتاده است

زاهد کجا و طاعت یزدانش ازکجا

در وضع سجده شیوهٔ خاصش اراده است

رعنایی امام ندارد سر نماز

می‌نازد از عصاکه به دستش چه داده است

ملا هزار بار به انگشتهای دخل

ته کرده درس وگرم تلاش اعاده است

نامرد و مرد تا نکشد زحمت‌گواه

قاضی درین مقدمه غورش زیاده است

اقبال خلق بسکه به ادبار بسته عهد

پیش اوفتاده است و قفا ایستاده است

پستی کشید دامن این حیزطینتان

چندان که نامشان به زبانها فتاده است

نقش جهان نتیجهٔ اندیشهٔ دویی‌ست

نیرنگ شخص و آینه تمثال زاده است

بیدل چه ذلت است‌که‌گردون منقلب

در طبع مرد خاصیت زن نهاده است

 
 
 
خواجوی کرمانی

هیچ می دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است

زانک پیش هر کسی راز دلم بگشاده است

کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد

چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است

هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می شود

[...]

جلال عضد

شب رو خونی که از چشمم به دور افتاده است

کردمش جا در کنار خود که مردم زاده است

گرچه پروردم به خون دل من او را در دو چشم

آن جگر گوشه به خون هر دم گواهی داده است

می خورندم همچو ساغر خون مدام این همدمان

[...]

صائب تبریزی

بی تزلزل نیست هرکس چون علم استاده است

عشرت روی زمین از مردم افتاده است

تشنه چشمان بحر را سازند در یک دم سراب

حسن محجوب تو چون آیینه را رو داده است؟

با تهیدستان ندارد سختی ایام کار

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

لوح دنیا از خط مهر و محبت ساده است

ساده تر لوح کسی کو دل بدنیا داده است

داغ یاران، محنت دنیا، نفاق همدمان

جمله اسباب گذشتن از جهان آماده است

گر غرض شهرت نباشد، راه عزلت تنگ نیست

[...]

جویای تبریزی

مانده در جهل مرکب آنکه لوحش ساده است

تیره بودن لازم چشم سفید افتاده است

وصل باشد لازمش حرمان، که گردیده سفید

چشم روزن تا به روی صبحدم افتاده است

بزم می دانند سربازان همت رزم را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه