دل عمرهاست آینه ترتیب داده است
ای ناز مشق جلوه که این صفحه ساده است
تا دیده سجدهای به خیالت ادا کند
صد سر به کسوت مژه گردن نهاده است
از محو جلوه،گر همه تمثال برکشد
حیرت مقام جوهر آیینه داده است
زحمتکش ستمکدهٔ ناتوانیام
بار جهان چو سایه به دوشم فتاده است
در عرصهای که رخش خرامت جنون کند
گل گر سوار رنگ برآید پیاده است
ما را خیال آن مژه افسون بیخودیست
از رشتههای تاک مگو موج باده است
گو تنگ باش دیدهٔ خست نگاه عقل
دشت جنون و دامن صحر گشاده است
عجز و غرور خلق گر آید به امتحان
پرواز های ذره زگردون زیاده است
مشق ستم ز طینت ظالم نمیرود
زور کمان دمی که نمانده کباده است
چون شمع منع سر به هواتازیات نکرد
از پا نشستنیکه به پیش ایستاده است
نقش جهان نتیجهٔ اندیشه دوییست
نیرنگ شخص و آینه تمثالزاده است
روزی دو از هوس تو هم ای وهم پرفشان
عنقا در آشیان مگس بیضه داده است
بیدل چوشمع بر خط تسلیم خاک شو
ای پر شکسته! در قفس آتش فتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
صدر بلند مرتبه یحیی که معطیی
مانند او ز مادر ارکان نزاده است
سقائی نشستگه او کنم بچشم
هرگه که بینمش که بپای ایستاده است
صدر از برای آن لقبش بر نهاده اند
[...]
تا مادر زمانه بتایید نه پدر
آیین وضع و حمل ولادت نهاده است
وین مهد لاجوردی افلاک را خرد
آرایش از جواهر جرام داده است
دل شاد باش کز صدف فطرات وجود
[...]
چشم قدح به جلوه مینای باده است
این شوخ چشم، قمری سرو پیاده است
داغ است لاله را به جگر، یا ز بیخودی
مجنون سری به دامن لیلی نهاده است
از زهر چشم، آب دهد تیغ سرو را
[...]
دنیا و آخرت چو ترازو فتاده است
یک سو اگر کم است، دگر سو زیاده است
در مجلسی که دست به هم داد رقص جام
خون حیا به گردن مینای باده است
از موج چین، جبین هر آن کس که ساده است
دایم در بهشت به رویش گشاده است
هان بی خبر سفینهٔ عمر تو از نفس
در جذر و مد بحر خطر اوفتاده است
کامل نشد هنوز بهار جمال تو
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.