گنجور

 
بیدل دهلوی

فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم

رگ خواب است چون مخمل ز غفلت هر سر مویم

به رنگ پرتو خورشید عالم را به زرگیرم

اگر میل پر افشانی نماید رنگ از رویم

ورق‌گردانده است از معنی تحقیق لفظ من

- بیاض نسخهٔ عبرت مراد چشم آهویم

من و نشو و نمای سرکشی حاشا معاذالله

نهال جاده‌ام یک سجدهٔ هموار می‌رویم

زبان لاف هم در مفلسی‌ها بسته می‌گردد

تهی دستی درین ویرانه کرد آخر دعاگویم

درین گلشن بغیر از انفعالم نیست سامانی

گل چشمم همین عیبی‌ست گر رنگست و گر بویم

به خواب نیستی موج دگر می‌زد غبار من

به این آوارگی یا رب‌که‌گردانید پهلویم

ندارد چاره از دریا شکافی طالب گوهر

دلی‌گم‌کرده‌ام در عالم اسباب و می‌جویم

ز طاق چین ابروی که افتادم نمی‌دانم

که‌ گل‌ کرده‌ست هر چینی شکست از هر بن مویم

ضعیفی ننگ تغییر وفایم بر نمی‌دارد

چو نقش جبههٔ خود با دو عالم سجده یکرویم

بضاعت نیست جزتسلیم در بار نیاز من

محبت کرد ایجاد از خمیدنهای ابرویم

مرا سنجیدگی ایمن ز تشویق هوس دارد

زدام بال و پر فارغ چو شاهین ترازویم

ز افسون شرر پروازی من ناله درگیرد

زبان شمعم و حرف پر پروانه می‌گویم

ضعیفم آنقدربیدل‌که با صد شعله بیتابی

نچیند تا ابد دامن شکست رنگ در رویم