جمال روی ترا رشوه می گزارد ماه
به رو نمای تو جان رفت نیز رشوه مخواه
منم منم که ز جور تو آگهی دارم
تویی تویی که ز حال دلم نیی آگاه
عجب مدار که بر من بتاخت لشکر غم
هر آینه سپه آید چو بر نشیند شاه
چو ماه سی شبه پنهان شدم ز دیده خلق
به درد عشق تو ای چارده شبه شده ماه
من از تو دور و ز پیوند من دلت دورست
حدیث دوری دل می رود نه دوری راه
سیاه شد دلم از غم چو دید بر رخ تو
غبار تیره پراکند زیر زلف سیاه
به دود آه من آیینه تو تیره شدست
بلی که آینه تاری شود ز دوده آه
مباد روزی کز کرده تو ناله کنم
به پیش خسرو ایران سیف دین آله
زهی ضمیر تو از حال روزگار، خبیر
زهی یقین تو از سر اختران آگاه
تویی که از نفست خوشدلی پذیرد بزم
تویی که از قدمت مرتبت ستاند گاه
در آن زمین که سم مرکبت گذر سازد
به جای خار بر آید ز خاره مهر گیاه
هوای عدل تو در اعتدال هست چنان
که کهربا نتواند درو ربودن کاه
خطاب صبح ز دیوان آفتاب اینست
به حضرت تو که یا سیدا و یا مولاه
به طوع عدل تو با باز بر زند تیهو
به داغ لطف تو بر شیر نر زند روباه
شها روایت این شعر رسم تهنیه نیست
شکایتی است ز بخت و شفاعتی است به شاه
اگر چه نور به خورشید بردن از جهل است
روا بود که به دریاست بازگشت میاه
به خدمت تو شناسای روزگار شدم
به اعتراف خرد در جراید افواه
ترا به هر قدمی صد هزار چون من هست
منم که جز تو ندارم، حدیث شد کوتاه
اگر تهاون خدمت شدست چندین وقت
نبود از آنکه روانم نبود طاعت خواه
ولی کراهیت پادشام دور افگند
که دور با دل نازنینش از اکراه
همیشه عز و جلال و علا و مرتبتش
به کام بخت فزون باد بر فزونی جاه
یکی ز وقت به وقت و یکی ز روز به روز
یکی ز سال به سال و یکی ز ماه به ماه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه
بر من آمد خورشید نیکوان از راه
چو چین کرته بهم بر شکسته جعد کشن
چو حلقه های زره پر گره دو زلف سیاه
نبیدنی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
[...]
مبارکی و سعادت نمود روی بشاه
از آن مبارک و مسعود تحفهای زاله
چه تحفه ایست ؟ یکی فر خجسته فرزندست
موافقان را شادی فزای و انده کاه
بشهریاری و شاهی تمام نسبت او
[...]
ز در درآمد دوش آن نگار من ناگاه
چو پشت من سر زلفین خویش کرده دو تاه
چگونه شاد شود عاشقی ز هجر غمی
که یار زیبا از در درآیدش ناگاه
ز شادمانی گفتم چو روی آن دیدم
[...]
گشادهروی و میان بسته بامدادِ پگاه
فروگذشت به کویم بتی به روی چو ماه
اگر زمهر بود بامداد نور جهان
ز ماه بود مرا نور بامداد پگاه
مهی که بود به قد سرو دلبرانِ سرای
[...]
سری که خلق جهانرا ویست پشت و پناه
امین دین الله است و سعد ملکت شاه
ستوده فخر خراسان محمد یوسف
که چون محمد و یوسف جمال دارد و جاه
اگر محمد و یوسف ندیده اند بهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.