خسرو زرین سپر دوش شد اندر کمان
تافت چو نیم آینه جرم مه از قیروان
بود سیه شش جهات همچو ز آب آینه
سرخ بر آم د دو قطب همچو زآتش سنان
دست فلک زان نهاد آینه بر طاق قوس
کز یرقان دید پر، چشم عروس خزان
طاق پل اکنون و آب آینه دان در غلاف
شهپر طاوس و برف آینه در پرنیان
تو ز کمان شد به شکل آینه گون برگ سبز
تا سپر زرنگار حربه کشید از کمان
آینه دستی است شاخ پنجه بریده زبن
شعبده کاری است چرخ بیضه نما از دخان
برف که زال زرست غنچه جوان روی ازوست
ز آهک فرتوت دان کاینه ماند جوان
کار بهار و خزان بر صفت آینه است
کز پس پشت صفاش هست کدورت عیان
چشمه خورگر ز خاک بیش نهان شد رواست
کان بصفا آینه است وین بصفت ناتوان
آینه زین روی بس خاصه درین ربع خاک
جبهت کهف امم قدوه آخر زمان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده فراز آورید چارهٔ بیچارگان
قوموا شرب الصبوح، یا ایها النائمین
لفت بخورد و کرم درد گرفتم شکم
سر بکشیدم دودم مست شدم ناگهان
ویژه می پیر نوش گشت چو گیتی جوان
دل چو سبک شد ز عشق در ده رطل گران
بر ارغوان بیش خواه از ارغوان رخ بتی
چو ارغوان باده ای که رخ کند ارغوان
خانه اندوه را زیر و زبر کن همی
[...]
تا که بود آفتاب تا که بود آسمان
فرّخ بادت بهار خرّم بادت خزان
تا که بپاید سپهر تا که بماند جهان
هم به سعادت بپای هم به سلامت بمان
ای شده اشکال شعر از دل و طبعت بیان
ساخته از عقل و فضل بر تن و جان قهرمان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.