یقین دانم درین عالم که لا معبود الا ھُو
ولا موجود فی الکونین لا مقصود الا ھُو
چو تیغ لا بدست آری بیا تنها چه غم داری
مجو از غیر حق یاری که لا فتاح الا ھُو
بلا لا لا همه لا کن بگو الله والله جو
نظر خود سوی وحدت کن که لا مطلوب الا هُو
هُو الاول هُوالآخر ظهور آمد تجلی او
بذات خود هویدا حق که لا فی الکون الا هُو
الا ای یار شو فانی مگر ثالث مگو ثانی
هوالواحد هوالمقصود لا موجود الا هُو
ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، ندانم غیر الا ھُو
ھُوالھُو ھُو، ھُوالحق ھُو، نخوانم غیر اِلا ھُو
یکی گویم، یکی جویم، یکی در دل چو گل رویم
همون یک را بیک پویم، نه پویم غیر الا ھُو
بگرد عالم چو گردیدم، ھُو الحق ھُو پسندیدم
یکی خواندم، یکی دیدم، ندیدم غیر الا ھُو
منم غم خوار خود هستم، به جز یاھُو نه دَر دَستم
دِل و جان را به ھُو بستم، نه بستم غیر اِلا ھُو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او
همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو
همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته
ولی در گلشن جانشان شقایقهای تو بر تو
حقایقهای نیک و بد به شیر خفته میماند
[...]
تو، سلطان، چون گدایان را زکوة حسن فرمایی
مرا این بس که زیر پا شوم هنگام بار تو
به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو
به معنی دو یکی یابم به صورت گرچه باشد دو
به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت
به صد صورت مرا حسنی نماید روی او نیکو
بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما
[...]
شبی افتاده می رفتم به طوف کعبه آن کو
به گوش هوشم آواز پیاپی آمد از یکسو
اگر پرسد مرا ای سیدا آن تندخو بر گو
نمی دانم نظیری کیست چون می آمدم زان رو
خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو
گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو
چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی
نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو
ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.