گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

من و تو هر دو ای ...

دو جوانیم شوخ و مندیلی

تو کنون از وجوه هندوستان

زر ستاندستی و کنی پیلی

به رخ خود پی فریب عوام

شکلکی بسته‌ای تو تبدیلی

تو مرا حبس می‌کنی آوخ

شرم بادت ز ننگ فامیلی

چون مرا بینی و تو را بینم

هر دومان می‌شویم پاتیلی

تو از آن اخم‌های اجمالی

من ازین خنده‌های تفصیلی

خندهٔ من چو شیر شرزهٔ نر

اخم تو چون جهود تنزیلی

کاین پس از اخم می کند نغ‌نغ

وآن پس از خنده می‌زند سیلی