به سر بنهاد احمدشاه دیهیم کیانی را
ببین با تاج کیکاوس کیکاوس ثانی را
الا ای کاوه خنجر کش سوی ضحاک لشکر کش
فریدون است هان برکش درفش کاویانی را
ز تاجش نور پاشیده از او روشن دل و دیده
ملک ماهی است پوشیده قبای خسروانی را
بهدلش ایزد خرد هشته به گلش انصاف بسرشته
به پیشانیش بنوشته خط گیتیستانی را
خدیوی نوجوان آمد به جسم ملک جان آمد
به ایران کهن گو گیرد از سر نوجوانی را
حیات جاودانی بین غنیمت بشمر ای ملت
پس از مرگ سیاسی این حیات جاودانی را
شه ما یادگار است از ملوک باستان، یارب
به او پاینده دار این ملک و گنج باستانی را
کیانی تختوتاج این شاه را زیبد، کن ارزانی
به ما و شاه ما این تاج و این تخت کیانی را
رعیتپروری خواهیم اگر زین شه عجب نبود
که شاید خواستن از پاسبانان پاسبانی را
شهنشاها! شهنشاهی، به چرخ معدلت ماهی
به نام ایزد که آگاهی رموز ملکرانی را
تویی آن شاه کیخسرو که آراید جهان از نو
دلت با یک جهان پرتو به ما داد این نشانی را
تو ایران را جوان سازی وطن را گلستان سازی
به فر خود عیان سازی بسی راز نهانی را
توعلم آری در این کشور تو بربندی ز غفلت در
تو بگشایی به مردم سر کنوز آسمانی را
کجا صنعتگری بوده ره ملک تو پیموده
ادیبان بر تو بگشوده زبان مدحخوانی را
رعیت را نهی بالش، ستمگر را دهی مالش
نه رشتی را ز تو نالش نه آذربایجانی را
درآید ملت از ذلت، عیان سازند بر ملت
همه، چون نیر دولت، رسوم مهربانی را
ثنایش بیش نشمارم دعایش بر زبان آرم
که من خود خوش نمیدارم ثناهای زبانی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
جهان دانش و معنی ، شهاب الدّین تویی آنکس
که چشم عقل کم بیند ، چو تو بسیار دانی را
ز رای سالخوردت دان ، شکوه بخت برنایت
مربّی آنچنان پیری، سزد جوانی را
ز قحط مردمی عالم ، چنان شد خشک لب تا لب
[...]
عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
مهی مریخ چشم ارزد چراغ آن جهانی را
چو چشمی مقترن گردد بدان غیبی چراغ جان
ببیند بیقرینه او قرینان نهانی را
یکی جان عجب باید که داند جان فدا کردن
[...]
نظر از جانب ما کن زکات زندگانی را
دلی ده باز ما را صدقة جان و جوانی را
به بوسی از سرم کردن توانی دفع صفرا را
به بویی از دلم بردن توانی ناتوانی را
چه بادش گر به دلداری دمی با بی دلی داری
[...]
کجا بودی که امشب سوختی آزرده جانی را
به قدر روز محشر طول دادی هر زمانی را
سئوالی کن ز من امروز تا غوغا به شهر افتد
که اعجاز فلانی کرده گویا بی زبانی را
به هر جنسی که می گیرند اخلاص و وفا خوب است
[...]
از آن چشمی که میداند زبان بیزبانی را
نکویان یاد میگیرند طرز نکتهدانی را
به نزد آنکه باشد تنگدل از دست کوتاهی
درازی عیب میباشد قبای زندگانی را
نمیخواهی که زخمت را به مرهم احتیاج افتد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.