گنجور

 
آذر بیگدلی

یار بهر خاطر اغیار زارم می‌کشد

من به این خوش می‌کنم خاطر، که یارم می‌کشد

وعدهٔ وصلم به محشر می‌دهد، در زیر تیغ؛

می‌کشد، اما ز لطف امیدوارم می‌کشد

در قفس داغ فراق گل، جگر می‌سوزدم

در چمن غوغای زاغ و نیش خارم می‌کشد

در وطن، ناسازی از اغیار، خونم می‌خورد؛

در غریبی، یاد یاران دیارم می‌کشد

تا نگویند از برای خاطر غیر است، کاش

وقت کشتن گوید از بهر چه کارم می‌کشد

بی‌گل روی تو، گریان چون روم سوی چمن؛

خندهٔ گل، گریهٔ ابر بهارم می‌کشد

آنکه گر خواهد، تواند کشتنم از یک نگاه

چیست یارب جرم من، کز انتظارم می‌کشد؟!

گر کشم می، آتشم بر جان زند روز فراق

ور ننوشم یک دو جام آذر، خمارم می‌کشد!

 
 
 
عبدالقادر گیلانی

من نمی‌گویم که جور روزگارم می‌کشد

طعنه بدخواه و بدعهدی یارم می‌کشد

دور از او بی‌طاقتی باشد که روزی چند بار

محنت و دردی و داغ انتظارم می‌کشد

من نهانی عشق ورزم با دل آن تندخو

[...]

هلالی جغتایی

گر برون می‌آید، آن بی‌رحم، زارم می‌کشد

ور نمی‌آید، به درد انتظارم می‌کشد

گر، معاذ الله، نباشد دولت دیدار او

محنت هجران به اندک روزگارم می‌کشد

ای که گویی: بر سر آن کوی خواهی کشته شد

[...]

وحشی بافقی

غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد

وین غم دیگر که دور از روی یارم می‌کشد

می‌کشد صد بار هر ساعت من بد روز را

من نمی‌دانم که روزی چند بارم می‌کشد

گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار

[...]

صائب تبریزی

زخم گل آب از نوای آبدارم می‌کشد

شور بلبل خجلت از جوش بهارم می‌کشد

از مروت نیست مجنون مرا عاقل شدن

در سر هر کوچه طفلی انتظارم می‌کشد

گرچه دامن بر ثمر چون سرو و بید افشانده‌ام

[...]

رفیق اصفهانی

روزگاری بود امیدم که یارم می‌کشد

وه که اکنون حسرت آن روزگارم می‌کشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه