غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد
وین غم دیگر که دور از روی یارم میکشد
میکشد صد بار هر ساعت من بد روز را
من نمیدانم که روزی چند بارم میکشد
گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار
کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم میکشد
شب هلاکم میکند اندیشهٔ غم های روز
روز فکر محنت شب های تارم میکشد
گفته خواهد کشت وحشی را به صد بیداد زود
دیر میآید مگر از انتظارم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از غم و اندوهی که بر او هجوم آورده صحبت میکند. او به درد و حسرت خود اشاره میکند و میگوید که هر ساعت با این غم زندگی میکند. به ابر بهار فرمان میدهد که بر دردش بگرید، چرا که در این فصل زیبا، غم او را میکشد. شبها با افکار غمانگیز و روزها با محنت و دردش مواجه است. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که این غم و درد او را به شدت تحت فشار قرار داده و گویی منتظر راهی از این وضعیت است، اما هر لحظه بیشتر از انتظارش کمر به قتل او بسته است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه به من هجوم آورده و میدانم که به شدت مرا ناراحت میکند. همچنین این غم دیگری که به خاطر دوری از چهره محبوبم به من فشار میآورد نیز مرا میکشد.
هوش مصنوعی: هر ساعت بارها و بارها به من آسیب میزند، اما من نمیدانم که این روز چندین بار مرا به دردسر میاندازد.
هوش مصنوعی: ای ابر بهاری، بر درد و حسرت من اشک بریز، چرا که این فصل غم، جانم را مانند گلی در باغ میآزارد.
هوش مصنوعی: شب به خاطر افکار و نگرانیهای روز، به هلاکت و نابودیم میانجامد. تفکر دربارهٔ مشکلات، شبهای تار و سختیها را برایم به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: فردی با خشونت و بیرحمی قصد دارد تا وحشی را بکشد و این عمل به سرعت انجام خواهد شد. اما این کشتن دیرتر از آنچه انتظار میرفت، به وقوع میپیوندد و به همین خاطر، او در انتظار باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من نمیگویم که جور روزگارم میکشد
طعنه بدخواه و بدعهدی یارم میکشد
دور از او بیطاقتی باشد که روزی چند بار
محنت و دردی و داغ انتظارم میکشد
من نهانی عشق ورزم با دل آن تندخو
[...]
گر برون میآید، آن بیرحم، زارم میکشد
ور نمیآید، به درد انتظارم میکشد
گر، معاذ الله، نباشد دولت دیدار او
محنت هجران به اندک روزگارم میکشد
ای که گویی: بر سر آن کوی خواهی کشته شد
[...]
زخم گل آب از نوای آبدارم میکشد
شور بلبل خجلت از جوش بهارم میکشد
از مروت نیست مجنون مرا عاقل شدن
در سر هر کوچه طفلی انتظارم میکشد
گرچه دامن بر ثمر چون سرو و بید افشاندهام
[...]
یار بهر خاطر اغیار زارم میکشد
من به این خوش میکنم خاطر، که یارم میکشد
وعدهٔ وصلم به محشر میدهد، در زیر تیغ؛
میکشد، اما ز لطف امیدوارم میکشد
در قفس داغ فراق گل، جگر میسوزدم
[...]
روزگاری بود امیدم که یارم میکشد
وه که اکنون حسرت آن روزگارم میکشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.