گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آذر بیگدلی

ماه رخش چو بنمود، از طرف بام نیمی

از شرم کاست، تا شد ماه تمام نیمی

گیرم رها کنندم، مشکل رسم بجایی

زین بال کش قفس ریخت، نیمی و دام نیمی

از گرم خویی عشق، وز سرد مهری حسن؛

سوزان کباب دل ماند، نیمی و خام نیمی

دارم ز روی و مویت، رنجی و، تا نرنجی

گویم بصبح نیمی، ناچار و، شام نیمی

زین نیم جان که دارم، چون نگذرم که یارم

از لطف بگذراند بر لب زنام نیمی

چشم نگه ز هر یک نبود از آن دو چشمم

بس زان دو یک نگاهم، از هر کدام نیمی

تا بیخبر نگویم حرفی ز مستی آذر

ساقی دهد چو جامم، ریزد ز جام نیمی!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode